[Script Info] Title: [Events] Format: Layer, Start, End, Style, Name, MarginL, MarginR, MarginV, Effect, Text Dialogue: 0,0:00:06.97,0:00:11.24,Default,,0000,0000,0000,,گیاهشناس دارویی باهوشی\Nبه نام شو سیَن به دردسر افتاده بود. Dialogue: 0,0:00:11.48,0:00:13.42,Default,,0000,0000,0000,,باید لحظه پیروزیش میبود - Dialogue: 0,0:00:13.42,0:00:15.83,Default,,0000,0000,0000,,او تازه مغازه گیاهان\Nدارویی خودش را باز کرده بود. Dialogue: 0,0:00:16.21,0:00:19.13,Default,,0000,0000,0000,,اما وسایل و مواد موردنیازش را از\Nرئيس سابقش میخرید، Dialogue: 0,0:00:19.13,0:00:22.25,Default,,0000,0000,0000,,و آن مرد منفور به او گیاهان فاسدی فروخت. Dialogue: 0,0:00:22.25,0:00:25.72,Default,,0000,0000,0000,,همانطور که شو سیَن از خود میپرسید\Nبا این موجودی بیمصرف چه کار باید کرد، Dialogue: 0,0:00:25.72,0:00:27.89,Default,,0000,0000,0000,,بیماران به درون مغازهاش هجوم آوردند. Dialogue: 0,0:00:27.89,0:00:29.50,Default,,0000,0000,0000,,طاعون شهر را زده بود Dialogue: 0,0:00:29.50,0:00:31.75,Default,,0000,0000,0000,,و چیزی هم برای درمان آنها نداشت. Dialogue: 0,0:00:31.75,0:00:33.50,Default,,0000,0000,0000,,درست وقتی که داشت به وحشت میافتاد Dialogue: 0,0:00:33.50,0:00:39.24,Default,,0000,0000,0000,,همسرش بایسو جِن دستورالعملی جهت استفادهء\Nگیاهان فاسد به عنوان دارو تهیه کرد. Dialogue: 0,0:00:39.24,0:00:43.11,Default,,0000,0000,0000,,درمانش همه شهروندان مبتلا به\Nطاعون را فورا بهبود داد. Dialogue: 0,0:00:43.11,0:00:46.50,Default,,0000,0000,0000,,رئیس سابق شو سیَن هم حتی مجبور شد\Nبرخی از گیاهان فاسد را دوباره بخرد Dialogue: 0,0:00:46.50,0:00:48.19,Default,,0000,0000,0000,,تا خانواهاش را درمان کند. Dialogue: 0,0:00:48.19,0:00:52.79,Default,,0000,0000,0000,,مدتی بعد راهبی بهنام فا های\Nبه شو سیَن نزدیک شد، Dialogue: 0,0:00:52.79,0:00:55.88,Default,,0000,0000,0000,,به او هشدار داد که شیطانی در خانهاش است. Dialogue: 0,0:00:55.88,0:00:58.50,Default,,0000,0000,0000,,اوگفت که که آن شیطان بایسو جِن است. Dialogue: 0,0:00:58.50,0:00:59.93,Default,,0000,0000,0000,,شو سیَن خندهای سر داد. Dialogue: 0,0:00:59.93,0:01:03.51,Default,,0000,0000,0000,,همسر خوشقلب و خوشقریحهاش شیطان نبود. Dialogue: 0,0:01:03.51,0:01:04.92,Default,,0000,0000,0000,,فا های بر حرفش پافشاری کرد. Dialogue: 0,0:01:04.92,0:01:10.12,Default,,0000,0000,0000,,به شو سیَن گفت در روز ۵ام ماه ۵ام وقتی \Nشیاطین درضعیفترین حالِ خود هستند Dialogue: 0,0:01:10.12,0:01:12.05,Default,,0000,0000,0000,,برای همسرش شراب سرخ ببرد. Dialogue: 0,0:01:12.05,0:01:15.31,Default,,0000,0000,0000,,به شو سیَن توضیح داد که اگر\Nشیطانی نباشد به او آسیبی نمیزند. Dialogue: 0,0:01:15.31,0:01:17.29,Default,,0000,0000,0000,,شو سیَن راهب را مؤدبانه مرخص کرد، Dialogue: 0,0:01:17.29,0:01:20.15,Default,,0000,0000,0000,,و قصد نداشت به بایسو جِن شراب تعارف کند. Dialogue: 0,0:01:20.15,0:01:23.25,Default,,0000,0000,0000,,اما همینکه روز موعود میرسید\Nتصمیم گرفت امتحان کند. Dialogue: 0,0:01:23.25,0:01:25.90,Default,,0000,0000,0000,,همینکه شراب به لبهای بایسو جِن خورد، Dialogue: 0,0:01:25.90,0:01:29.12,Default,,0000,0000,0000,,به اتاق خواب فرار کرد،\Nو گفت که حالش خوب نیست. Dialogue: 0,0:01:29.12,0:01:32.26,Default,,0000,0000,0000,,شو سیَن دارویی حاضر کرد\Nو رفت تا سری به او بزند. Dialogue: 0,0:01:32.26,0:01:33.71,Default,,0000,0000,0000,,اما به جای همسرش، Dialogue: 0,0:01:33.71,0:01:37.95,Default,,0000,0000,0000,,مارافعی سفید بزرگی دید که با\Nنیشی دوشاخه خونین در بستر افتاده بود. Dialogue: 0,0:01:37.95,0:01:40.51,Default,,0000,0000,0000,,او غش کرد و به ضربهای کشته شد. Dialogue: 0,0:01:40.51,0:01:42.48,Default,,0000,0000,0000,,وقتی بایسو جِن چشمانش را گشود، Dialogue: 0,0:01:42.48,0:01:45.29,Default,,0000,0000,0000,,فورا دریافت که باید چه شده باشد. Dialogue: 0,0:01:45.29,0:01:48.52,Default,,0000,0000,0000,,حقیقت این بود که\Nبایسو جِن، ماری جاودانه بود Dialogue: 0,0:01:48.52,0:01:50.79,Default,,0000,0000,0000,,با قدرتهای جادویی بسیار نیرومند. Dialogue: 0,0:01:50.79,0:01:53.36,Default,,0000,0000,0000,,او از قدرتش برای به هیبت انسان درآمدن Dialogue: 0,0:01:53.36,0:01:55.93,Default,,0000,0000,0000,,و بهبود بخت و اقبال خود و همسرش\Nاستفاده کرده بود. Dialogue: 0,0:01:56.39,0:01:58.29,Default,,0000,0000,0000,,جادویش نمیتوانست شو سیَن را زنده کند، Dialogue: 0,0:01:58.41,0:02:00.82,Default,,0000,0000,0000,,اما ایده دیگری برای نجاتش داشت: Dialogue: 0,0:02:00.82,0:02:05.05,Default,,0000,0000,0000,,گیاهی که میتواند به طول عمر کمک کند\Nو حتی مرده را به زندگی برگرداند، Dialogue: 0,0:02:05.05,0:02:07.40,Default,,0000,0000,0000,,که توسط پیرمردی در قطب جنوب Dialogue: 0,0:02:07.40,0:02:10.52,Default,,0000,0000,0000,,در قلههای ممنوع کوههای \Nکوئنلِن محافظت میشد. Dialogue: 0,0:02:12.25,0:02:15.17,Default,,0000,0000,0000,,سوار بر ابری به سوی کوهستان پیش رفت Dialogue: 0,0:02:15.54,0:02:18.30,Default,,0000,0000,0000,,و پای پیاده از دروازهها و\Nمجمعالجزایرگذرکرد Dialogue: 0,0:02:18.30,0:02:21.10,Default,,0000,0000,0000,,تا اینکه به تابلوی\N«فراسوی مرگ دنیوی» رسید Dialogue: 0,0:02:21.10,0:02:22.78,Default,,0000,0000,0000,,که بالای پلی نقرهای آویخته بود. Dialogue: 0,0:02:22.78,0:02:24.01,Default,,0000,0000,0000,,در آن سوِ، Dialogue: 0,0:02:24.01,0:02:27.12,Default,,0000,0000,0000,,دو تن از مریدان پیرمرد\Nاز گیاه مراقبت میکردند. Dialogue: 0,0:02:27.29,0:02:29.75,Default,,0000,0000,0000,,بایسو جِن خود را به شکل راهبی درآورد Dialogue: 0,0:02:29.75,0:02:33.78,Default,,0000,0000,0000,,و به آنها گفت که آمده تا پیرمرد را\Nبه گردهمایی خدایان دعوت کند. Dialogue: 0,0:02:33.88,0:02:35.38,Default,,0000,0000,0000,,در حینی که پیامش را منتقل کنند Dialogue: 0,0:02:35.38,0:02:37.58,Default,,0000,0000,0000,,او چند برگ از گیاه را کند\Nو پا به فرار گذاشت. Dialogue: 0,0:02:37.58,0:02:40.60,Default,,0000,0000,0000,,خدمتکارها دریافتند که او به\Nآنها حقه زده است وتعقیبش کردند. Dialogue: 0,0:02:40.60,0:02:43.72,Default,,0000,0000,0000,,بایسو جِن گلولهای جادویی را\Nبه سمت یکی از آنها پرتاب کرد Dialogue: 0,0:02:43.72,0:02:45.70,Default,,0000,0000,0000,,همان طور که آن یکی محاصرهاش کرده بود Dialogue: 0,0:02:45.70,0:02:48.48,Default,,0000,0000,0000,,گیاه را زیر زبانش گذاشت تا محفوظ بماند، Dialogue: 0,0:02:48.48,0:02:51.92,Default,,0000,0000,0000,,اما جادویش هردوی آنها را به\Nشکل واقعیشان درآورد. Dialogue: 0,0:02:51.92,0:02:54.36,Default,,0000,0000,0000,,همینکه منقار بلند ماهیخوار\Nبه دورش پیچیده شد، Dialogue: 0,0:02:54.36,0:02:55.98,Default,,0000,0000,0000,,پیرمرد ظاهر شد. Dialogue: 0,0:02:55.98,0:02:59.12,Default,,0000,0000,0000,,از او پرسید که چرا با دزدیدن گیاه\Nزندگیاش را به خطر انداخته است Dialogue: 0,0:02:59.12,0:03:00.100,Default,,0000,0000,0000,,با اینکه همین حالا هم جاودانه است؟ Dialogue: 0,0:03:00.100,0:03:03.74,Default,,0000,0000,0000,,بایسو جِن عشقش به شو سیَن را شرح داد. Dialogue: 0,0:03:03.74,0:03:07.24,Default,,0000,0000,0000,,حتی حالا که میدانست او شیطان است\Nو دیگر نمیخواست با او بماند، Dialogue: 0,0:03:07.24,0:03:09.56,Default,,0000,0000,0000,,مصمم بود که او را به زندگی بازگرداند. Dialogue: 0,0:03:09.72,0:03:13.26,Default,,0000,0000,0000,,آن دو رابطهای کارمایی داشتند که\Nبیش از هزار سال قدمت داشت. Dialogue: 0,0:03:13.58,0:03:15.62,Default,,0000,0000,0000,,وقتی بایسو جِن ماری کوچک بود، Dialogue: 0,0:03:15.62,0:03:17.48,Default,,0000,0000,0000,,گدایی میخواست او را بکشد، Dialogue: 0,0:03:17.68,0:03:19.96,Default,,0000,0000,0000,,اما رهگذری مهربان او را نجات داد. Dialogue: 0,0:03:19.96,0:03:23.40,Default,,0000,0000,0000,,در زندگی گذشتهاش،\Nشو سیَن ناجیاش بوده است. Dialogue: 0,0:03:23.40,0:03:25.88,Default,,0000,0000,0000,,تحت تاثیر میل قلبی او برای \Nبه خطر انداختن جانش، Dialogue: 0,0:03:25.88,0:03:28.86,Default,,0000,0000,0000,,پیرمرد به او اجازه داد تا با گیاهِ\Nجاودان از کوهستان خارج شود. Dialogue: 0,0:03:30.90,0:03:33.65,Default,,0000,0000,0000,,بایسو جِن برای زنده کردن شو سیَن بازگشت. Dialogue: 0,0:03:35.83,0:03:37.03,Default,,0000,0000,0000,,وقتی او چشمهایش را گشود، Dialogue: 0,0:03:37.03,0:03:40.26,Default,,0000,0000,0000,,نگاه وحشتزده ماسیده برصورتش\Nبه لبخندی تبدیل شد. Dialogue: 0,0:03:40.51,0:03:41.41,Default,,0000,0000,0000,,شیطان باشد یا نه، Dialogue: 0,0:03:41.41,0:03:43.46,Default,,0000,0000,0000,,هنوز هم از دیدن همسرش خوشحال شد.