0:00:08.380,0:00:11.721 سپاسگزارم. 0:00:16.890,0:00:21.400 روزگاری پادشاهی در هند بود،[br]یک مهاراجه و برای جشن تولدش، فرمان داد 0:00:21.400,0:00:24.400 که تمامی روسا برای تولدش[br]باید هدیهای بیاورند. 0:00:24.400,0:00:28.370 برخی برای او ابریشم اعلاء،[br]برخی دیگر شمشیر جواهرنشان، 0:00:28.370,0:00:29.490 و برخی دیگر طلا آوردند. 0:00:29.490,0:00:32.549 در پایان صف پیرمرد کوچک اندامی [br]با صورتی چروکیده آمد 0:00:32.549,0:00:36.630 که برای این سفر از روستایش[br]روزها از دریا گذشته بود. 0:00:36.630,0:00:41.150 و همینکه او آمد پسر پادشاه پرسید،[br]« چه هدیهای برای پادشاه آوردهای؟» 0:00:41.457,0:00:44.750 و پیرمرد به آرامی مشت خود را باز کرد [br] 0:00:44.750,0:00:49.600 تا یک صدف دریایی بسیار زیبای زرد و بنفش،[br]و قرمز و آبی رنگی را نشان دهد. 0:00:50.160,0:00:51.380 و پسر پادشاه گفت، 0:00:51.460,0:00:54.400 « این هدیه درخور پادشاه نیست![br]این دیگر چه هدیهای هست؟» 0:00:54.600,0:00:57.400 پیر مرد سرش را بالا کرد[br]و به او نگاهی کرد و گفت، 0:00:57.590,0:01:00.750 « پیاده روی طولانی ... [br]بخشی از این هدیه هست.» 0:01:01.060,0:01:02.560 ( خنده) 0:01:02.900,0:01:05.970 چند لحظه دیگر،[br]قصد دارم به شما هدیهای بدم، 0:01:05.970,0:01:08.270 هدیهای که که ارزش [br]آن را دارد تا پراکنده شود. 0:01:08.290,0:01:10.050 اما قبل از آن، بگذارید شما را در 0:01:10.050,0:01:11.960 مسیر طولانی که پیمودهام، ببرم. 0:01:12.160,0:01:13.740 مانند بیشتر شما، 0:01:13.740,0:01:15.320 من زندگی را از کودکی شروع کردم. 0:01:15.320,0:01:17.460 چند نفر از شما زندگی را[br]از طفولیت شروع کردید؟ 0:01:17.460,0:01:18.510 بچه به دنیا آمدید؟ 0:01:18.740,0:01:20.500 حدود نیمی از شما... بسیار خوب... 0:01:20.570,0:01:21.590 ( خنده) 0:01:21.820,0:01:24.910 و بقیه شما، چطور؟[br]وقتی به دنیا آمدید کاملا بالغ بودید؟ 0:01:25.060,0:01:27.640 دست بردارید، میخواهم مادرتان را ببینم! 0:01:27.820,0:01:29.460 محاله! 0:01:30.560,0:01:34.740 به عنوان یک بچه، من همیشه شیفته انجام[br]کارهای غیرممکن بودم. 0:01:35.620,0:01:38.880 امروز روزیست که من سالها به دنبال آن بودم، 0:01:38.880,0:01:41.000 زیرا امروز روزیه که من تلاش میکنم 0:01:41.020,0:01:43.620 کار غیرممکنی را درست[br]در جلو چشمان شما انجام دهم، 0:01:43.620,0:01:45.460 اینجا درTEDx ماستریخت. 0:01:45.800,0:01:48.160 قصد دارم تا با فاش کردن آخرش 0:01:48.760,0:01:50.880 شروع کنم: 0:01:51.220,0:01:52.640 میخواهم ثابت کنم 0:01:52.640,0:01:54.940 که این غیرممکن، غیرممکن نیست. 0:01:55.300,0:01:58.210 و مایلم با دادن هدیهای که ارزش پراکنده[br]شدن دارد سخنم را تمام کنم: 0:01:58.210,0:02:01.350 میخواهم به شما نشان دهم که میتوانید [br]کارهای غیرممکن را در زندگی انجام دهید. 0:02:02.660,0:02:05.420 در تلاش من برای انجام کارهای غیرممکن،[br]درمیابید که دو چیز در همگانی 0:02:05.420,0:02:08.230 در میان مردم سراسر جهان وجود دارد. 0:02:08.230,0:02:09.870 هر کسی ترسهایی دارد، 0:02:09.870,0:02:11.640 و هر کسی آرزوهایی دارد. 0:02:12.900,0:02:17.560 در تلاشم برای انجام این کار غیرممکن،[br]دریافتم که سه چیز وجود دارد 0:02:17.560,0:02:20.100 که من طی سالها آنها را انجام دادهام 0:02:20.110,0:02:23.290 که باعث شد[br]این کار غیرممکن را انجام دهم: 0:02:24.200,0:02:26.900 داجبال، یا آنطور که شما میگوید« ترفبال»،[br]داجبال نوعی بازی تیمی با توپ شبیه فوتسال) 0:02:27.290,0:02:28.360 سوپرمن، 0:02:28.460,0:02:29.460 و پشه. 0:02:29.460,0:02:30.810 اینها سه واژه کلیدی هستند. 0:02:30.810,0:02:33.500 حالا میدانید که چرا من این کار[br]غیرممکن را در زندگی انجام دادم. 0:02:33.610,0:02:36.220 خب، میخواهم شما را با خودم [br]همسفر کنم، و راه طولانی 0:02:36.320,0:02:38.680 از ترس تا آرزو را ببرم، 0:02:38.740,0:02:40.980 از واژهها تا شمشیرها، 0:02:41.160,0:02:42.740 از داجبال 0:02:42.850,0:02:44.020 تا سوپرمن 0:02:44.020,0:02:45.340 تا پشه. 0:02:45.800,0:02:47.360 امیدوارم که به شما نشان دهم 0:02:47.360,0:02:49.900 که چگونه میتوان کاری [br]غیرممکن را انجام داد. 0:02:52.480,0:02:54.934 در چهارم اکتبر سال ۲۰۰۷، 0:02:55.840,0:02:58.120 ضربان قلب من بالا میرفت[br]و زانوهایم میلرزید 0:02:58.120,0:02:59.340 همینکه روی صحنه تئاتر ساندرز 0:02:59.340,0:03:00.930 دانشگاه هاروارد 0:03:01.040,0:03:03.240 پا گذاشتم برای قبول 0:03:03.240,0:03:06.160 جایزهٔ ایگنوبل پزشکی در سال ۲۰۰۷[br](ایگ نوبل نظیرطنزآمیزی از جایزهٔ نوبل) 0:03:06.160,0:03:08.660 برای مقالهی تحقیقاتی پزشکی به نام 0:03:08.660,0:03:10.270 « فرودادن شمشیر... و عوارض جانبی آن» 0:03:10.420,0:03:11.740 که من در نوشتن آن همکاری کرده بودم 0:03:11.870,0:03:13.275 ( خنده) 0:03:13.840,0:03:17.880 این در یک مجله کوچکی که من قبلا[br]هرگز آن را نخوانده بودم منتشر شده بود، 0:03:18.460,0:03:20.419 «مجله پزشکی برتیش.» 0:03:21.360,0:03:24.740 و برای من، این آرزوی غیرممکنی بود[br]که به واقعیت پیوسته بود، 0:03:24.900,0:03:28.120 این شگفتی غیر منتظرهای[br]برای فردی مثل من بود، 0:03:28.130,0:03:31.459 این افتخاری بود که هرگز[br]آن را فراموش نخواهم کرد. 0:03:31.459,0:03:34.539 اما خاطرانگیزترین بخش زندگی من نبود. 0:03:35.540,0:03:37.640 درچهارم اکتبر سال ۱۹۶۷، 0:03:38.020,0:03:40.260 این بچه ترسو، خجالتی، لاغری و نحیف 0:03:41.100,0:03:43.120 از وحشت بسیار شدید رنج میبرد. 0:03:43.460,0:03:45.579 همینکه آماده شد که پا روی صحنه بگذارد، 0:03:45.579,0:03:47.234 قلبش شروع به تپیدن کرد، 0:03:47.500,0:03:49.162 و زانوهایش میلرزید. 0:03:49.780,0:03:52.120 او رفت که دهانش را باز کند تا حرف بزند، 0:03:56.490,0:03:58.130 ولی واژهها از دهانش خارج نمیشد. 0:03:58.130,0:04:00.040 او متزلزل ایستاده بود و اشک میریخت. 0:04:00.630,0:04:02.360 او از ترس فلج شده بود، 0:04:02.360,0:04:03.760 و از ترس یخ زده بود. 0:04:03.960,0:04:06.130 این پسر بچه ترسو، خجالتی، لاغر و نحیف 0:04:06.130,0:04:08.142 از وحشت بسیار شدید رنج میبرد. 0:04:08.649,0:04:10.330 از تاریکی میترسید، 0:04:10.520,0:04:11.640 از ارتفاع هراس داشت، 0:04:11.640,0:04:13.040 از عنکبوت و مار میترسید... 0:04:13.040,0:04:15.140 آیا هیچیک از شما از عنکبوت یا مار میترسد؟ 0:04:15.280,0:04:16.660 بله، تعداد کمی از شما... 0:04:16.660,0:04:19.079 از آب و کوسه میترسید... 0:04:19.079,0:04:21.939 از دکتر و پرستار و دندانپزشک میترسید، 0:04:21.939,0:04:24.680 و از سوزن و دریل و هر شی تیزی میترسید. 0:04:24.680,0:04:27.380 اما بیش از هر چیز،[br]او از مردم 0:04:27.470,0:04:28.470 ترس داشت. 0:04:29.380,0:04:31.530 این پسر بچه ترسو، خجالتی، لاغر و نحیف 0:04:31.540,0:04:32.570 من بودم. 0:04:33.320,0:04:35.997 من از شکست و پذیرفته نشدن میترسیدم، 0:04:37.300,0:04:39.520 پائین بودن عزت نفس، احساس حقارت، 0:04:39.520,0:04:42.840 و چیزی که ما حتی نمیدانستیم[br]که میتواند به دنبال آن خود را نشان دهد: 0:04:42.840,0:04:44.660 اختلال اضطراب اجتماعی. 0:04:44.955,0:04:48.610 زیرا من ترس داشتم، قلدرها میتوانستند [br]مرا آزار داده و کتک بزنند. 0:04:48.610,0:04:52.240 عادت داشتند که به من بخندند و رویم[br]اسم بگذارند، و هرگز به من اجازه ندهند که 0:04:52.300,0:04:54.260 در هیچ یک از بازیهایشان شرکت کنم. 0:04:55.020,0:04:58.056 آه، یک بازی بود که آنها [br]میگذاشتند تا من بازی کنم ... 0:04:58.100,0:04:59.427 داجبال- 0:04:59.500,0:05:01.443 من بازیکن داجبال خوبی نبودم. 0:05:01.760,0:05:03.500 قلدرها نام مرا صدا میکردند، 0:05:03.500,0:05:05.970 و من بر میگشتم و نگاه میکردم[br]و میدیدیم که توپ قرمز داجبال 0:05:05.970,0:05:08.200 با سرعت مافوق صوت به صورتم میخورد[br] 0:05:08.210,0:05:09.950 بُم، بُم بُم و دردم میآمد! 0:05:10.580,0:05:13.220 به خاطر دارم خیلی روزها[br]که از مدرسه به خانه میرفتم، 0:05:13.300,0:05:18.180 صورتم سرخ بود و میسوخت،[br]گوشهایم سرخ بود و زنگ میزد. 0:05:18.180,0:05:21.140 چشمانم از اشک میسوخت، 0:05:21.180,0:05:23.515 و حرفهای آنها قلبم را میسوزاند. 0:05:23.740,0:05:25.000 و میگویند، 0:05:25.020,0:05:28.660 «چوب و سنگ میتوانند استخوانها بشکنند،[br]اما حرفها هرگز مرا آزار ندادند»... 0:05:28.880,0:05:30.131 این یک دروغ هست. 0:05:30.310,0:05:31.980 حرفها میتوانند مانند چاقو ببرند. 0:05:31.980,0:05:34.030 میتوانند مانند شمشیر بشکافند. 0:05:34.210,0:05:36.040 حرفها میتوانند زخمهای[br]عمیقی ایجاد کنند 0:05:36.040,0:05:37.780 که هرگز دیده نشوند. 0:05:38.150,0:05:41.070 خُب من ترس داشتم،[br]و حرفها بدترین دشمن من بودند. 0:05:41.260,0:05:42.491 و هنوز هم هستند. 0:05:43.355,0:05:45.300 اما من آرزوهایی هم داشتم. 0:05:45.300,0:05:47.980 من میرفتم خانه و به سوپرمن [br]کتابهای مصور پناه میبردم 0:05:47.980,0:05:49.774 و کتابهای مصور سوپرمن بخوانم 0:05:49.774,0:05:53.440 و رویای ابرقهرمانی[br]مانند سوپرمن را داشته باشم. 0:05:53.480,0:05:56.240 من میخواستم که برای [br]درستی و برابری مبارزه کنم، 0:05:56.240,0:05:58.680 میخواستم علیه خائنها و کریپتونایت[br]( ماده خبیث فیلم سوپرمن)مبارزه کنم، 0:05:58.680,0:06:02.895 میخواستم به سراسر جهان پرواز کنم و کارهای[br]بزرگ انجام داده و جانها را نجات دهم. 0:06:03.400,0:06:05.850 من همچنین شیفته چیزهای واقعی بودم. 0:06:05.860,0:06:09.460 من کتاب رکوردهای جهانی گینس[br]ریپلی بیلیو را میخواندم. 0:06:09.460,0:06:13.080 کسی از شما تا به حال کتاب رکورد جهانی[br]گینس یا ریپلی را خوانده ؟ 0:06:13.100,0:06:14.390 من عاشق این کتابها هستم! 0:06:14.390,0:06:16.270 مردم واقعی که [br]شاهکارهای واقعی انجام میدهند. 0:06:16.270,0:06:17.790 و میگفتم، میخواهم [br]اینکار را بکنم. 0:06:17.790,0:06:19.330 اگر قلدرها نمیگذارند من 0:06:19.330,0:06:21.030 در ورزشهای آنها بازی کنم، 0:06:21.030,0:06:23.335 میخواهم که جادوی واقعی انجام دهم، [br]شاهکارهای واقعی. 0:06:23.335,0:06:26.659 میخواستم کار واقعی فوقالعادهای را [br]انجام دهم که قلدرها نتوانند انجام دهند. 0:06:26.659,0:06:28.609 میخواستم که هدف و مقصودم را بیابم. 0:06:28.609,0:06:30.729 میخواستم بدانم زندگی من معنایی دارد، 0:06:30.729,0:06:33.320 میخواستم کار فوقالعادهای انجام دهم[br]که جهان تغییر کند؛ 0:06:33.320,0:06:36.960 میخواستم ثابت کنم غیرممکن غیرممکن نیست. 0:06:38.340,0:06:40.240 ده سال بعد-- 0:06:40.240,0:06:42.706 یک هفته قبل از تولد ۲۱ سالگیام بود. 0:06:42.819,0:06:46.799 دو چیز در یک روز اتفاق افتاد[br]که زندگی من را برای همیشه تغییر داد. 0:06:47.040,0:06:49.391 من در تامیل نادو، جنوب هند زندگی می کردم. 0:06:49.540,0:06:51.020 مبلغ مذهبی در آنجا بودم، 0:06:51.020,0:06:53.090 و مربیام و در عین حال دوستم از من پرسید، 0:06:53.090,0:06:54.720 « دانیل، آیا ترمس داری؟» 0:06:54.720,0:06:57.440 گفتم،« ترمس؟[br]ترمس دیگه چیه؟» 0:06:57.440,0:07:00.490 گفت، « اینها اهداف اصلی زندگی هستند. 0:07:00.490,0:07:04.630 آنها ترکیبی از رویاها و اهدافی هستند، [br]که اگر بتوانی 0:07:04.630,0:07:07.240 هر کار که میخواهی انجام دهی،[br]و هرجایی که بخواهی بروی 0:07:07.240,0:07:08.479 و هرکسی که بخواهی باشی، 0:07:08.479,0:07:10.356 کجا میروی؟[br]چکار میکنی؟ 0:07:10.356,0:07:11.280 چه کسی میشوی؟ 0:07:11.280,0:07:14.500 گفتم، « من نمیتوانم اینکار را بکنم![br]من میترسم! من خیلی میترسم!» 0:07:14.500,0:07:17.800 آن شب حصیری که از پوشال برنج بود[br]را برداشتم و روی بام خانه بردم، 0:07:17.810,0:07:19.259 زیر آسمان پرستاره دراز کشیدم، 0:07:19.259,0:07:21.869 و به خفاشها که برای گرفتن پشهها[br]شیرجه میرفتند نگاه میکردم. 0:07:21.869,0:07:26.200 و همه آنچه میتوانستم درباره تُرمس،[br]آرزوها و اهداف فکر کردم، 0:07:26.200,0:07:28.360 وآن قلدرها با بازی داجبال 0:07:28.760,0:07:30.730 چند ساعت بعد بیدار شدم. 0:07:31.220,0:07:33.940 ضربان قلبم تند میشد،[br]و زانوهایم میلرزید. 0:07:34.080,0:07:36.020 در آن موقع ترسی در من نبود. 0:07:36.420,0:07:38.395 تمامی بدنم دچار تشنج شده بود. 0:07:38.500,0:07:40.180 و برای پنج روز بعد 0:07:40.330,0:07:44.199 من در هوشیاری و ناهوشیاری بودم،[br]در مبارزه مرگ و زندگی بودم. 0:07:44.199,0:07:48.239 مغزم از مواد ۱۰۵ درجه گرما[br]در اثر تب مالاریا میسوخت. 0:07:48.390,0:07:51.600 و هر زمانی که هوشیار بودم، همه آنچه[br]که میتوانستم دربارهاش فکر کنم تُرمس بود. 0:07:51.600,0:07:53.820 فکر کردم،« با زندگیم چه میخواهم بکنم؟» 0:07:53.950,0:07:56.380 بالاخره، شب قبل از تولد ۲۱ سالگیم، 0:07:56.380,0:07:58.030 در لحظه ای که کاملا واضح، 0:07:58.030,0:07:59.639 به ادراکی رسیدم: 0:07:59.639,0:08:02.100 پی بردم که این پشه کوچک، 0:08:02.620,0:08:05.020 آنوفل استفنسی، 0:08:05.280,0:08:06.610 این پشه کوچک 0:08:06.610,0:08:08.390 که وزن آن کمتر از ۵ میکروگرم هست، 0:08:08.390,0:08:09.810 کمتر از یک دانه نمک هست، 0:08:09.810,0:08:12.780 میتواند یک مرد [br]۸۰ کیلویی را از پا در بیاورد. 0:08:12.780,0:08:14.860 پی بردم که این کریپتونایت من هست. 0:08:14.860,0:08:17.150 بعد متوجه شدم، نه، نه،[br]این پشه نیست، 0:08:17.150,0:08:19.480 این یک انگل ریز[br]در داخل پشه هست، 0:08:19.480,0:08:23.160 پلاسمودیوم فالسیپاروم،[br]که بیش از یک میلیون نفر را در سال میکشد. 0:08:23.509,0:08:25.999 بعد دریافتم،[br]نه ، نه، این حتی از این هم کوچکتر هست، 0:08:25.999,0:08:28.550 اما برای من، این خیلی بزرگتر به نظر میاید. 0:08:28.550,0:08:29.640 پی بردم، 0:08:29.640,0:08:31.270 ترس، کریپتونایت من هست، 0:08:31.270,0:08:32.140 انگل من، 0:08:32.140,0:08:34.990 که من را برای همه عمر[br]فلج و ناتوان کرده است. 0:08:35.200,0:08:38.080 میدانید، بین خطر و ترس تفاوت وجود دارد. 0:08:38.109,0:08:39.699 خطر واقعی است. 0:08:39.990,0:08:42.010 ترس انتخاب هست. 0:08:42.080,0:08:44.309 و پی بردم که من یک انتخاب دارم: 0:08:44.309,0:08:48.180 من میتوانم یا با ترس زندگی کنم،[br]و با شکست آن شب بمیرم، 0:08:49.070,0:08:52.080 یا اینکه ترسم را بکشم و بتوانم 0:08:52.080,0:08:56.060 به آرزوهایم برسم،[br]و شهامت برای زندگی کردن داشته باشم. 0:08:56.680,0:08:59.560 و میدانید، چیزی درباره بودن [br]در بستر مرگ 0:08:59.560,0:09:04.080 و روبرو شدن با مرگ وجود دارد که[br]واقعا میخواهد برای زندگی زنده باشید. 0:09:04.180,0:09:07.140 پی بردم همه میمیرند،[br]ولی همه واقعا زندگی نمیکنند. 0:09:08.040,0:09:09.890 در مردن هست[br]که ما زندگی می کنیم. 0:09:09.890,0:09:11.580 می دانید، هنگامی که مرگ را فهمیدید 0:09:11.580,0:09:13.070 واقعا میآموزید تا زندگی کنید. 0:09:13.070,0:09:15.140 خب آن شب تصمیم گرفتم که 0:09:15.140,0:09:16.420 داستانم را تغییر دهم. 0:09:16.915,0:09:18.230 من نمی خواستم که بمیرم. 0:09:18.230,0:09:20.010 پس کمی دعا کردم، گفتم، 0:09:20.010,0:09:22.230 « خدا،اگر به من اجازه دهی[br]که در روز تولد ۲۱ سالگیم زندگی کنم، 0:09:22.230,0:09:24.544 به ترس اجازه نخواهم داد[br]تا در زندگی من دیگر نقشی داشته باشد. 0:09:24.670,0:09:26.520 من ترسم را خواهم کشت. 0:09:26.520,0:09:29.530 و قصد دارم به آرزوهایم برسم، 0:09:29.530,0:09:31.270 میخواهم نگرشم را تغییر دهم، 0:09:31.270,0:09:33.540 میخواهم با زندگیم کاری فوق العاده بکنم، 0:09:33.540,0:09:35.550 میخواهم هدف و مقصودم را بیابم، 0:09:35.550,0:09:38.632 میخواهم این غیر ممکن، غیر ممکن نباشد.» 0:09:38.780,0:09:42.820 به شما نمی گویم که آیا آن شب زنده ماندم یا نه؛[br]میگذارم خودتان این را بفهمید. 0:09:42.850,0:09:43.978 ( خنده) 0:09:43.978,0:09:47.100 اما آن شب لیست ۱۰[br]تا تُرموس اول خودم را نوشتم. 0:09:47.100,0:09:50.210 تصمیم گرفتم که از قارههای بزرگ دیدن کنم 0:09:50.210,0:09:51.820 و عجایب هفتگانه جهان را ببینم 0:09:51.820,0:09:53.410 و چند زبان یاد بگیرم، 0:09:53.410,0:09:54.940 و میخواهم در صحرا زندگی کنم، 0:09:54.940,0:09:56.480 در کشتی روی اقیانوس زندگی کنم، 0:09:56.480,0:09:58.650 با قبیلهای در آمازون زندگی کنم، 0:09:58.650,0:10:01.210 و از بلندترین کوه در سوئد بالا روم، 0:10:01.210,0:10:03.180 میخواستم اورست را [br]موقع طلوع ببینم، 0:10:03.190,0:10:05.390 و در شرکت موسیقی نشویل کار کنم، 0:10:05.400,0:10:07.060 میخواستم در یک سیرک کار کنم، 0:10:07.080,0:10:09.120 و میخواستم از هواپیما به بیرون بپرم. 0:10:09.120,0:10:12.380 در طی بیست سال بعدی[br]یشتر این تُرموسها را انجام دادم. 0:10:12.410,0:10:14.650 هر بار که لیست تُرمسم را چک میکردم، 0:10:14.650,0:10:18.190 ۵ تا ۱۰ تای دیگر به لیستم اضافه میکردم[br]و لیستم پیوسته اضافه میشد. 0:10:18.800,0:10:23.280 برای هفت سال بعدی، [br]در جزیرهای کوچک در باهاما زندگی کردم 0:10:23.320,0:10:25.360 و برای پنج سال بعدی 0:10:25.370,0:10:27.274 در یک کلبه پوشالی ساحلی، 0:10:29.480,0:10:33.820 در جستجو کوسه وخوردن کفچه ماهی[br]که تنها ماهی آن جزیره بود گذشت، 0:10:33.820,0:10:36.249 و تنها یک لُنگ میپوشیدم، 0:10:36.680,0:10:39.160 و یادگرفتم که با کوسه ها شنا کنم. 0:10:39.160,0:10:40.980 و از آنجا، به مکزیک رفتم، 0:10:40.980,0:10:45.000 و سپس به حوزه رود آمازون در اکوادر رفتم. 0:10:45.241,0:10:48.100 در پوحو پانکو اکوادر،[br]با قبیله در آنجا زندگی کردم، 0:10:48.100,0:10:52.180 و کم کم تنها با ترُموسم [br]شروع به اعتماد به نفس بدست آوردن کردم. 0:10:52.180,0:10:55.100 وارد بازار موسیقی در نشویل شدم، [br]و سپس به سوئد رفتم، 0:10:55.110,0:10:57.870 در استکهلم،[br]در زمینه موسیقی کار کردم، 0:10:57.870,0:11:01.920 جایی که به قله کوه کبنیکایس[br]در بالای قطب شمال صعود کردم. 0:11:03.300,0:11:04.750 من دلقکبازی 0:11:04.750,0:11:05.860 و تردستی 0:11:05.860,0:11:07.480 و با چوب راه رفتن، 0:11:07.480,0:11:10.440 تک چرخه سواری،[br]خوردن آتش، و شیشه را یادگرفتم. 0:11:10.450,0:11:13.620 در سال ۱۹۹۷ شنیدم که کمتر از دوجین[br]بلعنده شمشیر باقی مانده 0:11:13.620,0:11:15.410 و گفتم،« من باید اینکار را بکنم!» 0:11:15.420,0:11:18.290 من یک بلعنده شمشیر را ملاقات کردم،[br]و از او راهنمایی خواستم. 0:11:18.290,0:11:20.190 او گفت،« بله من به[br]تو دو چیز را یاد میدهم: 0:11:20.190,0:11:21.926 شماره یک: این به شدت خطرناک هست، 0:11:21.926,0:11:23.948 افراد در حین انجام آن مردهاند. 0:11:23.948,0:11:24.953 و شماره دو: 0:11:24.953,0:11:26.206 این کار را نکن» 0:11:26.206,0:11:27.520 ( خنده) 0:11:27.540,0:11:29.540 خب من آن را در لیست تُرمسم اضافه کردم. 0:11:30.440,0:11:33.320 و روزی ده تا دوادزه با آن را 0:11:33.660,0:11:35.160 برای چهار سال تمرین کردم. 0:11:35.209,0:11:36.709 حالا برایتان حساب میکنم 0:11:36.709,0:11:40.020 [۱۲ ۴X۳۶۵[X 0:11:40.020,0:11:42.660 حدود ۱۳٫۰۰۰ تلاش ناموفق 0:11:42.660,0:11:45.420 قبل از اینکه برای اولین بار شمشیر [br]را در سال ۲۰۰۱ فرو دهم داشتم. 0:11:46.002,0:11:47.630 در طی این زمان من یک تروم 0:11:47.630,0:11:50.940 برای تبدیل شدن به متخصص پیشرو [br]در بلع شمشیر در جهان فراهم کردم. 0:11:50.970,0:11:53.820 خُب من تمامی مجلات، کتابها ومقالههای[br]روزنامهها را در این زمینه جستجو کردم، 0:11:53.820,0:11:57.670 و هر گزارش پزشکی، روانشناسی [br]و آناتومی در این زمینه را مطالعه کردم، 0:11:57.676,0:11:59.719 و با دکترها و پرستارها صحبت کردم، 0:11:59.719,0:12:01.760 و بین تمامی بلعندگان شمشیر شبکه ارتباطی 0:12:01.760,0:12:04.250 در انجمن بین المللی [br]بلعندگان شمشیر ایجاد کردم، 0:12:04.250,0:12:06.450 و انجام دو سال مقالات تحقیقات پزشکی 0:12:06.450,0:12:08.580 برای بلعیدن شمشیر و عوارض جانبی آن 0:12:08.580,0:12:10.980 که مجله پزشکی انگلیس منتشر شد. 0:12:10.980,0:12:11.840 ( خنده) 0:12:11.840,0:12:12.940 سپاسگزارم. 0:12:12.960,0:12:17.748 ( تشویق) 0:12:18.200,0:12:21.570 و چیزهای شگفتآوری[br]در مورد بلعیدن شمشیر یاد گرفتم. 0:12:21.571,0:12:25.260 چیزهایی که شرط میبندم هرگز به آنها[br]فکر نکردید، اما از امشب به بعد فکرمیکنید. 0:12:25.260,0:12:28.550 دفعه بعدی که خانه رفتید [br]و گوشت استیک را با چاقویتان بریدید 0:12:28.550,0:12:31.759 یا یک شمشیر، یا کارد و چنگالهایتان را [br]دیدید، در مورد این فکر خواهید کرد... 0:12:34.257,0:12:36.589 فهمیدم که بلعیدن شمشیر از هند شروع شده-- 0:12:36.589,0:12:39.889 درست جایی که من برای[br]اولین بار آن را در ۲۰ سالگی دیدم-- 0:12:39.889,0:12:42.290 ۴٫۰۰۰ سال پیش، حدود ۲٫۰۰۰ سال قبل از میلاد. 0:12:42.290,0:12:45.580 ۱۵۰ سال پیش،[br]بلعیدن شمشیر در حوزه 0:12:45.590,0:12:47.400 علمی و پزشکی برای کمک به 0:12:47.480,0:12:51.160 آندوسکوپی در سال ۱۸۶۸[br]توسط دکتر آلفرد کوسمال 0:12:51.160,0:12:53.820 در فیبریک آلمان مورد استفاده قرار گرفت . 0:12:53.880,0:12:56.639 در سال ۱۹۰۶، الکتروکردیوگرافی[br]در ویل انگلستان، 0:12:56.639,0:13:00.240 برای مطالعه اختلال در بلع،[br]و هضم غذا، 0:13:00.240,0:13:01.860 برونکوسکوپی و از این چیزها[br]مورد استفاده قرار گرفت. 0:13:01.860,0:13:03.840 اما در طول ۱۵۰ سال گذشته، 0:13:03.840,0:13:07.860 ما میدانیم که صدها مورد زخمی شدند[br]و تعدادی کشته شدند.. 0:13:07.880,0:13:14.560 و این آندوسکوپی که توسط دکتر آلفرد کوسمال[br]طرا حی شد. 0:13:14.740,0:13:18.679 اما ما فهمیدیم که ۲۹ مورد مرگ[br]در ۱۵۰ سال گذشته اتفاق افتاده 0:13:18.679,0:13:22.462 از جمله این بلعنده شمشیر در لندن[br]که قلبش را در شمشیرش سوراخ کرد. 0:13:23.142,0:13:25.340 ما همچنین فهمیدیم که ۳ تا ۸[br]مورد آسیب دیدگی جدی 0:13:25.340,0:13:27.780 برای بلعیدن شمشیر در سال اتفاق میافتد. 0:13:27.780,0:13:29.880 من میدانم زیرا به من تلفن زده میشود. 0:13:29.880,0:13:31.150 من تنها دوتایشان را دارم، 0:13:31.150,0:13:34.320 یک فرد سوئدی، و دیگری[br]اهل اُرلاندو در طی چند هفته گذشته، 0:13:34.320,0:13:37.019 این بلعندگان شمشیر[br]در بیمارستان بستری هستند. 0:13:37.019,0:13:38.769 به شدت خطرناکه. 0:13:38.769,0:13:41.629 چیز دیگری که آموختم [br]این است که بلعیدن شمشیر 0:13:41.629,0:13:44.320 بین دو تا ۸ سال برای یاد گرفتن[br]اینکه چگونه شمشیر را ببلعی 0:13:44.320,0:13:45.610 برای خیلیها زمان میبرد. 0:13:45.610,0:13:48.020 اما جذاب ترین چیزی که آموختم 0:13:48.020,0:13:51.360 این بود که چگونه بلعندگان شمشیر [br]یاد میگیرند که کارغیرممکن را انجام دهنند. 0:13:51.460,0:13:53.460 میخواهم ارز کوچکی را شما بگویم: 0:13:53.520,0:13:57.580 روی چیزی که ۹۹/۹۹ درصد غیرممکن هست[br]تمرکز نکنید. 0:13:57.580,0:14:02.030 روی چیزی که احتمال ۱. ٪ درصد را داراست [br]تمرکز کنید، و بفهمید که چگونه آن را ممکن کنید. 0:14:02.817,0:14:06.140 بگذارید شما را به سفری در ذهن [br]یک بلعنده شمشیر ببرم . 0:14:06.140,0:14:09.479 برای بلعیدن یک شمشیر،[br]این نیازمن مراقبه روی این موضوع دارد، 0:14:09.479,0:14:12.270 تمرکز تُند و تیز،[br]دقت بسیار بالا برای[br] 0:14:12.270,0:14:15.670 جداسازی اندامهای داخلی بدن[br]و وفائق شدن به واکنش های خودبه خود بدن 0:14:15.710,0:14:20.370 که از طریق نیروهای قوی مغز، و از طریق [br]حافظه تکرار در ماهیچههای بدن فرستاده میشود[br] 0:14:20.450,0:14:23.720 با بیش از ۱۰،۰۰۰ با تمرین. 0:14:24.020,0:14:28.090 بگذارید شما را به سفری به[br]داخل بدن یک بلعنده شمشیر ببرم، 0:14:28.310,0:14:30.130 برای بلعیدن یک شمشیر، 0:14:30.130,0:14:32.250 باید تیغه شمشیر را روی زبانم بگذارم، 0:14:32.250,0:14:34.780 و آن را در جهت مری در ناحیه گردن فرو کنم، 0:14:34.780,0:14:37.740 به دنبال زاویه ۹۰ درجه ای[br]در پائین نای بگردم، 0:14:38.240,0:14:41.040 و از عضله سرکوفیریگل[br]ناحیه فوقانی مری عبور کند، 0:14:41.060,0:14:42.600 حرکات دودی مری را کنترل کنم، 0:14:42.600,0:14:44.380 تیفه را به درون قفسه سینه 0:14:44.380,0:14:45.960 بین دو ریه ببرم. 0:14:46.080,0:14:48.349 در این حالت، 0:14:48.399,0:14:50.389 در واقع من قلبم را به کنار میزنم. 0:14:50.389,0:14:51.720 اگر به دقت نگاه کنید، 0:14:51.720,0:14:53.580 میتوانید ضربان قلبم[br]را با شمشیرم ببینید 0:14:53.580,0:14:55.339 زیرا این به قلب تکیه کرده 0:14:55.339,0:14:58.299 که با بافتهای مری که[br]حدود دو سانتیمتر فاصله دارد جدا شده است. 0:14:58.299,0:15:00.140 چیزی نیست که بتوانید آن را جعل کنید. 0:15:00.320,0:15:02.480 سپس آن را باید به[br]پائین قفسه سینه سُر بدهم، 0:15:02.480,0:15:05.250 و از اسفنکتر تحتانی مری،[br]پایین به معده عبور کنم، 0:15:05.250,0:15:08.680 و از اوغ زدن در معده تمام مسیر[br]تا به اثنی عشر اجتناب کنم. 0:15:08.680,0:15:09.750 خیلی آسانه. 0:15:09.750,0:15:10.930 ( خنده تماشاگران) 0:15:10.930,0:15:12.880 و اگر بیشتر فرو کنم، 0:15:12.880,0:15:17.720 تمام مسیر به لولههای فالوپ برسم.[br]لوله های فالوپ (هلندی)! 0:15:17.720,0:15:20.980 دوستان، آقایان میتوانید از همسرتان[br]بعدا این سوال را بکنید... 0:15:22.160,0:15:23.900 مردم از من میپرسند، 0:15:23.900,0:15:26.740 « برای اینکه زندگیت را به خطر[br]بیاندازی باید خیلی شهامت داشته باشی، 0:15:26.740,0:15:28.800 قلبت را کنار بزنی و شمشیر را فرو دهی..» 0:15:28.800,0:15:30.500 نه. آنچه که شهامت واقعی میخواهد 0:15:30.500,0:15:33.020 این است که بچه ترسو، خجالتی لاغری، 0:15:33.080,0:15:35.620 که خطر شکست و رد شدن بپذیرد، 0:15:35.620,0:15:37.040 قلبش را بفشرد، 0:15:37.040,0:15:38.240 و غرورش را فرو دهد 0:15:38.240,0:15:41.060 و در مقابل مردمی کاملا غریب بایستد 0:15:41.060,0:15:43.670 و داستانش درباره ترسش و آرزوهایش را بگوید، 0:15:43.680,0:15:47.580 خطر پاره شدن شکمش را [br]هم واقعی و هم ظاهری بپذیرد. 0:15:48.280,0:15:49.450 میدانید- سپاسگزارم. 0:15:49.450,0:15:53.720 ( تشویق) 0:15:53.850,0:15:56.250 میدانید- چیز بسیار شگفتانگیز این هست 0:15:56.250,0:15:58.650 که من همواره خواستهام[br]در زندگیم فوقالعاده باشم 0:15:58.650,0:15:59.780 و حالا هستم. 0:15:59.780,0:16:02.880 اما چیز واقعا فولالعاده این[br]نیست که من شمشیر ۲۱ 0:16:02.880,0:16:05.170 را یکباره فرو دهم، 0:16:07.640,0:16:10.500 یا اینکه در مخزن آب ۷ متری[br]با ۸۸ کوسه و سفرهماهی 0:16:10.500,0:16:12.307 برای آکواریومهای [br]«Ripley's Believe It or Not »بروم 0:16:13.840,0:16:17.600 یا برای سریال تلوزیونی [br]«Stan Lee's Superhumans» در ۱۵۰۰ درجه گرما 0:16:17.610,0:16:18.931 به عنوان «مرد آهنین» شرکت کنم 0:16:18.931,0:16:20.252 و آن احمق جذاب بود. 0:16:20.252,0:16:21.574 و یا کشیدن یک خودرو در برنامه Ripley's، 0:16:22.460,0:16:24.920 یا Guinness، 0:16:24.930,0:16:26.290 و یا در مرحله نهایی برنامه[br]America's Got Talent باشم، 0:16:26.290,0:16:28.760 یا برنده جایزه ایگنوبل [br]سال ۲۰۰۷ پزشکی باشم. 0:16:28.820,0:16:31.540 نه، اینها چیزهای فوقالعاده ای نیستند. 0:16:31.550,0:16:33.900 اینها چیزهایی هستند که مردم فکر میکنند[br]که فوقالعادهاند. نه، نه، نه، اینها نیستند. 0:16:33.900,0:16:36.350 چیز فوق آلعاده 0:16:36.350,0:16:37.800 این هست که خداوند میتواند پسرک[br]خجالتی ترسوی لاغر و نحیفی را 0:16:37.800,0:16:40.660 که از ارتفاع میترسید، 0:16:40.660,0:16:42.200 کسی که از آب و کوسه میترسید، 0:16:42.200,0:16:43.890 و از دکتر و پرستار و[br]سوزن و چیز تیز 0:16:43.890,0:16:46.370 و صحبت کردن با مردم میترسید 0:16:46.370,0:16:47.640 حالا من را کسی کرده که به سراسر جهان 0:16:47.640,0:16:49.800 در ارتفاع ۹۰۰۰ متری پرواز می کنم 0:16:49.800,0:16:51.320 شیء تیز را در مخزن آبی که [br]در آن کوسه هست فرو میدهم،[br] 0:16:51.320,0:16:53.900 و با دکترها و پرستارها و تماشاگرانی[br]مانند شما از سراسر دنیا صحبت میکنم 0:16:53.900,0:16:57.430 این واقعا برای من شگفتاور هست. 0:16:57.430,0:16:59.580 من همواره خواستهام که [br]غیرممکن ها را انجام دهم- 0:16:59.580,0:17:01.450 سپاسگزارم. 0:17:01.450,0:17:02.380 ( تشویق) 0:17:02.380,0:17:03.760 سپاسگزارم. 0:17:03.760,0:17:05.220 ( تشویق) 0:17:05.660,0:17:09.040 همواره خواستهام غیر ممکنها را انجام دهم[br]و حالا انجام میدهم. 0:17:09.700,0:17:12.569 میخواستم کاری فوقالعاده با زندگی [br]انجام دهم و جهان را تغییر دهم، 0:17:12.569,0:17:15.858 و اکنون اینکار را کردم. 0:17:15.858,0:17:16.899 همواره خواستهام که به سراسر جهان پرواز کنم[br]و شاهکارهای فوق بشری انجام دهم 0:17:16.899,0:17:19.819 و زندگی ها را نجات دهم،[br]و اکنون آنها را انجام میدهم. 0:17:19.819,0:17:21.379 میدانید ؟ 0:17:21.379,0:17:22.720 هنوز بخش کوچکی ازآن رویای بزرگ پسرک 0:17:22.720,0:17:25.569 عمیقن در درون او وجود دارد. 0:17:25.569,0:17:27.291 ( خنده) ( تشویق) 0:17:30.320,0:17:36.197 میدانید، همیشه خواستهام مقصود از بودنم را بیابم، 0:17:37.000,0:17:40.240 و امروز آن را یافتهام. 0:17:40.270,0:17:41.530 اما حدس بزنید که چیه؟ 0:17:41.540,0:17:42.920 این با شمشیر نیست، آنچه که فکرمیکنید نیست،[br]و این مربوط به توانایی و قدرت من نیست. 0:17:42.920,0:17:46.230 در واقع این با ضعفهای من هست، حرفهای من. 0:17:46.230,0:17:48.510 هدف از آمدن من [br]تغییر دادن جهان هست 0:17:48.510,0:17:51.090 با عبور از ترس، 0:17:52.390,0:17:53.390 با شمشیری دریک زمان، حرفی دریک زمان 0:17:53.390,0:17:55.070 چاقویی در در یک زمان، و زندگی در یک زمان 0:17:55.070,0:17:57.450 برای الهام بخشیدن به مردم [br]برای ابرقهرمان شدند 0:17:57.540,0:17:59.700 و انجام غیرممکن ها در زندگیشان. 0:17:59.700,0:18:01.860 مقصود از بودن من کمک به دیگران [br]برای یافتن مقصود از بودنشان هست. 0:18:02.060,0:18:04.680 مال شما چیست؟ 0:18:04.680,0:18:05.680 مقصود از بودن شما چیست؟ 0:18:05.680,0:18:06.960 چه چیزی را اینجا گذاشتید تا انجام دهید؟ 0:18:06.960,0:18:08.960 من باور دارم ما همه دعوت شدهایم [br]که ابرقهرمان شویم. 0:18:09.260,0:18:11.590 ابرقهرمانی شما چیست؟ 0:18:12.160,0:18:14.260 از هفت میلیارد جمعیت روی زمین، 0:18:14.560,0:18:17.990 امروزه تنها کمتر از چند دوچین بلعنده شمشیر 0:18:17.990,0:18:20.250 در سراسر جهان وجود دارد، 0:18:20.250,0:18:21.661 اما شما تنها یکی هستید. 0:18:21.661,0:18:22.940 شما منحصر بفردید. 0:18:22.940,0:18:24.070 داستان شما چیست؟ 0:18:24.070,0:18:25.540 چه چیزی شما را متفاوت میکند؟ 0:18:25.540,0:18:27.760 داستان خودتان را بگوید، 0:18:27.760,0:18:29.180 حتی اگر صدایتان ظریف و شکننده باشد. 0:18:29.180,0:18:31.721 ترمس شما چیست؟ 0:18:31.900,0:18:33.340 اگر بتوانید هر کاری را بکنیذ[br]کسی باشید، و به هر جایی بروید- 0:18:33.340,0:18:35.850 چه میکنید؟[br]کجا میروید؟ 0:18:35.850,0:18:37.430 چه می کنید؟ 0:18:38.480,0:18:40.340 با زندگیاتان چه میخواهید بکتید؟ 0:18:40.340,0:18:41.760 آرزوی بزرگ شما چیست؟ 0:18:41.760,0:18:44.450 رویای شما به عنوان یک بچه چه بود؟[br]به گدشته فکر کنید. 0:18:44.450,0:18:46.240 شرط میبندم این نبوده، اینطور نیست؟ 0:18:46.483,0:18:47.880 عجیبترین آرزویان چه بوده 0:18:47.880,0:18:50.450 که فکر میکردید خیلی غریب [br]و مبهم هست؟ 0:18:50.450,0:18:54.040 شرط میبندم این رویاها دیگر [br]خیلی عجیب نیستند، اینطور نیست؟ 0:18:55.370,0:18:57.050 شمشیر شما چیست؟ 0:18:57.050,0:18:58.650 هر یک ازشما یک شمشیر دارد، 0:18:58.650,0:19:00.600 یک شمشیر دولبه از ترسها و آرزوها. 0:19:00.600,0:19:03.520 به دنبال آرزوهایتان بروید،[br]هر چه که می خواهد باشد. 0:19:03.890,0:19:05.870 آرزوهایتان را دنبال کنید،[br]خانمها و آقایان، 0:19:05.870,0:19:08.900 هرگز برای بچه میخواهید[br]انجام دهید دیر نیست. 0:19:09.720,0:19:12.920 برای آن قلدرها در بازی داجبال،[br]بچههایی که فکر میکردند 0:19:12.920,0:19:14.916 که من هرگز کار غیرممکنی را نخواهم کرد، 0:19:15.060,0:19:17.645 و تنها یک چیز هست که به آنها بگوید: 0:19:17.645,0:19:18.841 سپاسگزارم. 0:19:18.940,0:19:22.220 زیرا اگر به خاطر شرارت آنها نبود،[br]من ارقهرمان نبودم. 0:19:23.020,0:19:27.237 من اینجا هستم تا ثابت کنم که[br]غیرممکن غیرممکن نیست. 0:19:28.300,0:19:32.310 این به شدت خطرناک هست،[br]میتواند من را بکشد. 0:19:32.340,0:19:33.720 ولی امیدوارم شما لذت ببرید. 0:19:33.720,0:19:35.260 ( خنده) 0:19:36.350,0:19:38.700 کمک شما را برای این نیاز دارم. 0:19:46.731,0:19:48.405 تماشاگران: دو، سه. 0:19:48.405,0:19:52.100 دن مییر: نه، نه، نه، من به کمک شما[br]نیاز برای شمارش نیاز دارم، درسته؟ 0:19:52.100,0:19:53.210 ( خنده) 0:19:53.210,0:19:55.840 اگر این کلمه را میدانید؟ درسته؟[br]با من بشمارید. آماده اید؟ 0:19:55.870,0:19:56.964 یک. 0:19:56.964,0:19:58.150 دو. 0:19:58.170,0:19:58.980 سه. 0:19:58.980,0:20:00.920 نه این دو هست، اما ایده را گرفتید. 0:20:06.760,0:20:07.780 تماشاگران: یک. 0:20:07.840,0:20:08.750 دو. 0:20:08.800,0:20:10.010 سه. 0:20:11.260,0:20:13.280 ( نقسها در سینه حبس) 0:20:14.360,0:20:15.940 ( تشویق) 0:20:16.251,0:20:17.450 دن مییر: بله! 0:20:17.450,0:20:23.100 ( تشویق)( شادی) 0:20:23.100,0:20:24.820 بسیار سپاسگزارم. 0:20:25.450,0:20:28.800 سپاسگزارم. سپاسگزارم. سپاسگزارم.[br]از صمیم قلب سپاسگزارم. 0:20:28.800,0:20:31.290 در واقع، سپاسگزارم از ته معدهام. 0:20:31.880,0:20:35.020 به شما گفتم که آمدهام اینجا تا [br]کاری غیرممکن بکنم، حالا انجام دادم. 0:20:35.030,0:20:37.730 ولی غیرممکن نبود.[br]من اینکار را هر روز میکنم. 0:20:37.800,0:20:42.800 کار غیرممکن برای آن پسرک ترسو، خجالتی[br]لاغر مردنی بود که با ترسوش روبرو شود، 0:20:42.840,0:20:44.600 و در صحنه TED بایستد، 0:20:44.600,0:20:47.100 و جهان را تغییر دهد،[br]یک حرف در یک زمان ، 0:20:47.100,0:20:49.080 یک شمشیر در یک زمان،[br]یک زندگی در یک زمان. 0:20:49.080,0:20:52.060 اگر درشما فکر کردن به روش دیگری را ایجاد [br]کرده باشم، اگر در شما باوراینکه غیرممکن 0:20:52.060,0:20:54.460 غیرممکن نیست، 0:20:54.460,0:20:57.960 اگر درک اینکه میتوانید در زندگیتان [br]غیرممکن را انجام دهید را ایجاد کرده باشم، 0:20:58.120,0:21:01.020 پس من کارم را انجام دادم،[br]و کار شما تازه شروع شده است. 0:21:01.020,0:21:04.100 هرگز از آرزو کردن دست نکشید.[br]هرگز از باور کردن دست نکشید. 0:21:04.820,0:21:06.350 از اینکه مرا باور دارید سپاسگزارم 0:21:06.350,0:21:08.250 و از اینکه بخشی از آرزوهای[br]من هستید سپاسگزارم. 0:21:08.250,0:21:09.550 و هدیه من به شماست: 0:21:09.550,0:21:11.486 غیرممکنی وجود ندارد... 0:21:11.486,0:21:12.920 تماشگران: غیرممکن. 0:21:12.920,0:21:14.920 پیاده روی طولانی بخشی از هدیه هست.[br](سختیها بخشی از هدیه زندگی هستند) 0:21:15.100,0:21:19.560 ( تشویق) 0:21:19.560,0:21:21.020 سپاسگزارم. 0:21:21.060,0:21:25.360 ( تشویق) 0:21:25.580,0:21:27.560 ( شادی) 0:21:27.780,0:21:30.240 میزبان: بسیار سپاسگزار دن مییر، وای!