-
Titel:
کمیکها به کلاس درس تعلق دارند
-
Beschreibung:
کاریکاتوریست و معلم، جین یانگ باور دارد که کتابهای طنز و رمانهای مصور متعلق به جعبه ابزار آموزشی هر معلماند. یانگ با تکیه بر طراحیهای رنگارنگ و دلپذیرش، تاریخچه کمیک در سیستم آموزشی آمریکا را بررسی میکند -- و واقعیتها و ایدههای خارقالعادهای در مورد قابلیتهای آنها برای کمک کردن به یادگیری کودکان ارایه میدهد.
-
Sprecher:
جین یانگ
-
کلاس پنجم که بودم،
-
نسخهای از مجله
«دی سی کمیک شماره ۵۷» را
-
از باجه کتاب فروشی محله خریدم،
-
و آن کتاب طنز، زندگی من را تغییر داد.
-
ترکیب کلمات و تصاویر، جرقه ای در
ذهنم روشن کرد
-
که هرگز آن را تجربه نکرده بودم،
-
و به یکباره عاشق رسانه طنز شدم.
-
از خوانندگان پروپاقرص کتابهای طنز شدم،
-
اما هرگز آنها را به مدرسه نبردم.
-
ذاتاً می دانستم که کتابهای کمدی
برای کلاس درس مناسب نیستند.
-
والدینم مطلقاً طرفدار این سبک کتاب نبودند،
-
و مطمئن بودم که معلمهایم نیز
همین عقیده را دارند.
-
بنابراین، هرگز از آنها
در تدریس استفاده نمیشد،
-
استفاده از کتابهای طنز و داستانهای مصور
در «کتابخوانی ساکت» مدارس مجاز نبود،
-
این کتابها هیچ وقت در نمایشگاههای
کتاب سالیانه ارائه نمیشدند،
-
با این وجود، من به مطالعه
کتابهای طنز ادامه دادم،
-
حتی نگارش آنها را نیز آغاز کردم.
-
سرانجام، یک طراح کمیک شدم،
-
که برای امرار معاش به نگارش
و مصورسازی کتاب طنز میپرداختم
-
همچنین معلم دبیرستان نیز شدم.
¶
-
جایی که درس میدادم:
-
دبیرستان «اسقف اُدوود» واقع در
اوکلند کالیفرنیا بود.
-
خیلی کم ریاضی و هنر تدریس میکردم،
-
و بیشتر علوم کامپیوتر درس میدادم.
-
۱۷ سال آنجا بودم.
-
زمانی که اسم و رسمی به دست آوردم،
-
تلاش کردم که کتابهای طنز را
به کلاسهایم وارد کنم.
-
یادم میآید که در همه کلاسهام،
روز اول به دانش آموزانم میگفتم که
-
من یک طراح کمیک نیز هستم.
-
با بیان این مطلب نمیخواستم که
به آنها با زبان طنز درس بدهم،
-
بلکه بیشتر هدفم این بود که
فکر کنند من باحال هستم.
-
-
-
دهه نود بود،
-
و آن موقع کتابهای طنز
جایگاه فرهنگی امروزی را نداشتند.
-
دانش آموزان فکر نمیکردند من باحال هستم.
تصور آنها از من یک احمق بود.
-
و حتی بدتر از آن،
وقتی مباحث در کلاس من سخت میشد،
-
از کتابهای طنز برای منحرف کردن من
استفاده میکردند.
-
اونها دستشان را بالا میبردند،
و مثلاً میپرسیدند:
-
«آقای یانگ، فکر میکنید چه کسی
برنده مبارزه باشد،
-
سوپرمن یا هالک؟»
-
-
خیلی زود فهمیدم که باید
مقوله تدریس را از مقوله طنز جدا کنم.
¶
-
به نظر میرسید که باورهای ذاتی من
در کلاس پنجم صحیح بودند.
-
کتابهای طنز برای کلاس درس نیستند.
-
اما دوباره هم اشتباه میکردم.
¶
-
چندین سال کار در کسوت معلمی
-
سبب شد تا مستقیماً پتانسیل طنز
در آموزش را درک کنم.
-
یک ترم؛ از من خواستند که
جایگزین معلم کلاس جبر ۲ بشوم.
-
این جایگزینی طولانی مدت بود و من با آن
موافقت کردم، اما مشکلی وجود داشت.
-
در آن زمان، تکنسین آموزشی مدرسه نیز بودم.
-
بدین معنا که هر دو هفته یکبار،
-
ناچاراً یک یا دو جلسه
از کلاس جبر ۲ را از دست می دادم
-
زیرا باید به معلم یک کلاس دیگر
-
در زمینه یک کار کامپیوتری کمک میکردم.
-
این برای دانش آموزان
کلاس جبر ۲ وحشتناک بود.
-
معتقدم که جایگزین بودن برای
مدت طولانی بد هست،
-
و انتخاب جانشین برای جایگزینی خودتون
به مراتب بدتر است.
-
برای کاهش اثرات ناشی از
این مشکل در دانشآموزان
-
فیلمبرداری از سخنرانیهایم را شروع کردم.
-
این فیلمها را در اختیار جایگزینم گذاشتم
تا برای دانش آموزان پخش کند.
-
سعی کردم که فیلمها
تا جای ممکن جذاب باشند.
-
حتی فیلمها تا حدی افکتگذاری نیز میشدند.
-
به عنوان مثال بعد از حل یک مساله،
-
با دست زدن من،
-
تابلو به صورت جادویی پاک میشد.
-
-
فکر میکردم کار خیلی جالبی شده.
¶
-
مطمئن بودم که دانشآموزان
آن را دوست خواهند داشت،
-
اما اشتباه میکردم.
-
-
این سخنرانیهای ویدویی، مصیبتی شدند.
¶
-
برخی از دانش آموزان پیش من میآمدند
و مثلاً میگفتند:
-
«آقای یانگ، فکر میکردیم
کلاسهاتون کسل کننده است
-
اما در فیلمها، دیگه غیر قابل تحملاید.»
-
-
با ناامیدی، برای بار دوم سعی نمودم که با
کشیدن طرحهای كميک سخنرانیها را ارائه کنم.
¶
-
با یک برنامهریزی سریع،
کار را شروع کردم.
-
یک ماژیک برداشتم و شروع کردم به کشیدن،
-
آنچه میخواستم حضوری
بیان کنم را نقاشی میکردم.
-
هر کدام از این طرحهای كميک
-
بین ۴ تا ۶ صفحه بودند.
-
آنها را تکثیر کردم و به جانشینم دادم که
به دست دانش آموزان برساند.
-
و در کمال تعجب،
-
این روش موفقیت آمیز بود.
-
دانش آموزان از من خواستند که
این کار را ادامه بدهم
-
حتی برای زمانهایی که در کلاس حضور داشتم.
-
اینجوری به نظر می رسید که آنها،
کمیکهای من را بیشتر ازخود من دوست دارند.
-
-
این من را متعجب کرد، زیرا دانشآموزان من
متعلق به نسلی هستند
¶
-
که پای تلویزیون بزرگ شدهاند،
-
بنابراین فکر میکردم که مطمئناً آموزش از
طریق فیلم را بیشتر از
-
حالت کاغذی و کتابی دوست دارند.
-
اما در گفتگو با دانشآموزان
-
درباره اینکه چرا این طرحهای
كميک را اینقدر دوست دارند،
-
تازه متوجه پتانسیل آموزشی طنز شدم.
-
اولا، بر خلاف کتاب ریاضی آنها
-
این سخنرانیهای پویانمایی
به صورت بصری تدریس میشدند.
-
دانش آموزان ما در یک فرهنگ
بصری رشد میکنند،
-
بنابراین آنها به این شیوه دریافت
اطلاعات عادت میکنند.
-
اما بر خلاف روایات بصری دیگر،
-
مانند فیلم، تلویزیون، انیمیشن، و یا ویدیو،
-
طرحهای كميک چیزی هستند که
من دائمی مینامم.
-
در کمیک، گذشته، حال و آینده
همه نشستهاند در کنار همان صفحه.
-
این به این معنی است که نرخ
جریان اطلاعات
-
بصورتی پایدار در دست خواننده است.
-
وقتی دانشآموزان من چیزی را در سخنرانی
کارتونی من درک نکردند،
-
آنها میتوانند متن را دوباره به کندی
و یا به تندی که احتیاج دارند بخوانند.
-
مثل این بود که من کنترل از راه دور
بر روی اطلاعات را به آنها داده بودم.
-
این مساله در مورد سخنرانیهای
ویدیویی من صدق نمیکرد،
-
و حتی برای سخنرانیهای
حضوری من هم حقیقت نداشت.
-
وقتی من صحبت میکنم، اطلاعات را به تندی
و یا کندی که من میخواهم منتقل میکنم.
-
بنابراین برای دانشآموزان خاص
و نوع خاصی از اطلاعات،
-
این دو جنبه از محیط کمیک،
طبیعت بصری و پایداری،
-
آن را ابزار آموزشی فوقالعاده
قدرتمندی میسازد.
-
وقتی این کلاس جبر ۲ را آموزش دادم،
¶
-
بر روی کارشناسی ارشدم در زمینهی آموزش و پرورش
در دانشگاه «کل تک» در خلیج شرقی کار کردم.
-
و من اینقدر مجذوب تجربهام
با این سخنرانیهای کارتونی بودم
-
که تصمیم گرفتم برای پروژه کارشناسی ارشدم
بر روی کارتونها تمرکز کنم.
-
میخواستم بفهمم چرا مربیان آمریکایی
-
در طول تاریخ با استفاده از طرحهای كميک
در کلاسهای خود مخالف بودند.
-
این چیزی است که متوجه شدم.
-
کتابهای کمیک در دهه ۱۹۴۰
به رسانه جمعی تبدیل شدند،
¶
-
با فروش میلیونها نسخه در هر ماه،
-
و توجه معلمان جلب شد.
-
بسیاری از معلمان خلاق شروع به
آوردن کمیک به کلاسهای درس خود کردند
-
که آزمایش کنند.
-
در سال ۱۹۴۴، «مجله جامعهشناسی آموزش»
-
یک نسخه کامل خود را به این
موضوع اختصاص داد.
-
بهنظر میرسید همه چیز در حال پیشرفت است.
-
معلمان شروع به درک کردن این جریان کردند.
-
اما ناگهان کسی از راه رسید.
-
این روانشناس کودکان بنام «فردریک ورتام،»
-
و در سال ۱۹۵۴ در کتاب خود
بنام «اغوای بیگناهان،»
-
استدلال میکند که کتابهای کمیک باعث
بزهکاری در نوجوانان میشوند.
-
-
-
با این حال که دکتر ورتام
آدم بسیار خوبی بود.
-
او بیشتر عمر حرفهی خود را صرف
کار با متخلفان نوجوان کرده بود،
-
و متوجه شده بود که بیشتر این نوجوانان
کتابهای کمیک میخوانند.
-
نکتهای که دکتر ورتام نفهمیده بود این
بود که در دهههای ۱۹۴۰ و ۵۰،
-
تقریبا همه کودکان آمریکایی
کتابهای کمیک میخواندند.
-
دکتر ورتام دلایل بسیار نامفهومی
برای اثبات فرضیهاش ارايه میدهد،
¶
-
اما کتاب او مورد توجه
سنای آمریکا قرار میگیرد
-
که یک سری جلسات بررسی برگزار کنند
-
و بررسی کنند که آیا در واقعیت کتابهای
کمیک میتوانند باعث بزهکاری نوجوانان شوند.
-
این جلسات تقریبا ۲ ماه به طول انجامید.
-
آنها بدون نتیجه خاتمه دادند اما نه قبل
از اینکه خسارت بزرگی وارد کنند
-
به شهرت کتابهای کمیک
در انظار عمومی آمریکا.
-
بعد از این، تمامی معلمان با تجربه
آمریکایی خودشان را کنار کشیدند،
¶
-
و دههها به همان حال ماندند.
-
تا در دهه ۱۹۷۰ بود که
-
چند تن از افراد شجاع راهشان را بازیافتند.
-
و درواقع تا زمانهای اخیر بود
-
شاید در چند دهه اخیر،
-
که کمیکها مورد پذیرش گسترده قرار گرفتند
-
در میان معلمان آمریکایی.
-
کتابهای کمیک و رمانهای مصور
بالاخره در حال باز کردن راهشان
¶
-
به کلاسهای درس آمریکا هستند
-
و این اتفاق در حال وقوع در مدرسه
«اسقف اودود» که من درس میدادم است.
-
آقای اسمیت، یکی از همکاران سابق من،
-
از کتاب اسکات مکدونالد،
«فهمیدن کمیک،» استفاده میکند
-
در کلاسهای ادبیات و سینما به این
علت که این کتاب به دانشآموزان او
-
زبان لازم برای بحث درباره رابطه
بین کلمات و تصاویر را میدهد.
-
آقای برنز هر سال به دانشآموزان خود
مقالههای کمیکی تکلیف میدهد.
-
با درخواست از دانشآموزان خود برای پردازش
رمان نثر با استفاده از تصاویر،
-
آقای برنز از آنها خواسته
تا عمیقا فکر کنند.
-
نه تنها درباره داستان
-
بلکه چگونه این داستان بیان شده.
-
و خانم مورداک از «چینی متولد آمریکا» خودم
-
با دانشآموزان انگلیسی ۱ استفاده میکند.
-
برای او رمانهای مصور،
-
راه عالی برای بدست آوردن یک
هسته استاندارد مشترک است.
-
استاندار میگوید دانشآموزان باید
بتوانند تجزیه و تحلیل کنند
-
که چگونه عناصر بصری در معنی،
لحن، و زیبایی متن نقش دارند.
-
در کتابخانه، خانم کونتس
دارای یک مجموعه تحسین برانگیز
¶
-
از انواع رمانهای مصور
برای اسقف اودود است.
-
در حال حاضر خانم کونتس
و همه همکاران کتابدار او
-
واقعا درصف مقدم حمایت از کمیک بودهاند،
-
در واقع از اوایل دهه۸۰
هنگامی که مقاله مجله کتابخانه مدرسه
-
اظهار داشت که تنها حضور
رمانهای مصور در کتابخانه
-
استفاده از آن را تقریبا ۸۰
درصد افزایش داده
-
و افزایش گردش کتابهای غیر مصور هم
-
حدود ۳۰ درصد افزایش پیدا کرده است.
-
با الهام از این تجدید علاقه
مدرسان آمریکایی
¶
-
کاریکاتوریستهای آمریکایی اکنون به
صراحت محتواهای آموزشی
-
پیش از هر زمان دیگر
برای بازار مدارس تولید میکنند.
-
و بسیاری از آنها به سمت
هنر و زبان معطوف شدهاند،
-
اما بیشتر و بیشتر کمیکها و رمانهای مصور
-
شروع به فتح کردن مباحث
رياضيات و علوم تجربی هستند
-
رمانهای کمیک مصور، «استم»
واقعا مثل یک قلمروی ناشناختهاند،
-
که آماده کشف است.
-
آمریکا در نهایت دارد
به این واقعیت آگاه میشود
¶
-
که کتابهای مصور باعث
بزهکاری نوجوانان نمیشوند.
-
-
و آنها واقعا به جعبه کمک
آموزشی هر معلم تعلق دارند.
¶
-
دلیل خوبی برای دور نگه داشتن
کتابهای کمیک و رمانهای مصور
-
خارج از برنامه آموزشی مدارس وجود ندارد.
-
آنها بصری آموزش میدهند،
-
آنها به دانشآموزان ما
کنترل از راه دور میدهند.
-
در اینجا پتانسیل آموزشی وجود دارد
-
که فقط منتظر مصرف شدن
-
توسط افراد خلاقی مانند شما است.
-
-