1 00:00:00,000 --> 00:00:02,000 من با این شروع می کنم: 2 00:00:02,000 --> 00:00:04,000 چند سال پیش، یک طراح مراسم با من تماس گرفت، 3 00:00:04,000 --> 00:00:06,000 چون قرار بود در یک مراسم سخنرانی کنم. 4 00:00:06,000 --> 00:00:08,000 و او زنگ زد، و گفت، 5 00:00:08,000 --> 00:00:10,000 "من واقعا با اینکه بر روی اعلامیه 6 00:00:10,000 --> 00:00:12,000 در مورد شما چی بنویسم، مشکل دارم" 7 00:00:12,000 --> 00:00:14,000 و من فکر کردم، "خب، مشکل چیست؟" 8 00:00:14,000 --> 00:00:16,000 و او گفت، "خب، من سخنرانی شما را دیده ام، 9 00:00:16,000 --> 00:00:19,000 و فکر کنم شما را یک محقق معرفی کنم، 10 00:00:19,000 --> 00:00:21,000 ولی می ترسم اگر شما را محقق معرفی کنم، کسی نیاید. 11 00:00:21,000 --> 00:00:23,000 چون فکر می کنند سخنرانی شما کسل کننده و بی ربط است." 12 00:00:23,000 --> 00:00:25,000 (خنده) 13 00:00:25,000 --> 00:00:27,000 خوب. 14 00:00:27,000 --> 00:00:29,000 و گفت، "ولی من از سخنرانی شما 15 00:00:29,000 --> 00:00:31,000 داستان گویی شما را دوست داشتم. 16 00:00:31,000 --> 00:00:34,000 پس فکر کنم شما را یک "داستان گو" معرفی کنم." 17 00:00:34,000 --> 00:00:37,000 و البته آن بخشِ دانشگاهی و فاقد اعتماد به نفسِ من 18 00:00:37,000 --> 00:00:39,000 اینجور شد، "می خوای من را چی صدا کنی؟" 19 00:00:39,000 --> 00:00:42,000 او گفت، "شما را یک داستان گو معرفی می کنم." 20 00:00:42,000 --> 00:00:45,000 و من فکر کردم، "پری سحرآمیز چطوره؟" 21 00:00:45,000 --> 00:00:48,000 (خنده) 22 00:00:48,000 --> 00:00:51,000 گفتم، "بگذار یک ثانیه فکر کنم." 23 00:00:51,000 --> 00:00:54,000 سعی کردم از خودم شجاعت نشان دهم. 24 00:00:54,000 --> 00:00:57,000 و فکر کردم، من واقعا یک داستان گو هستم. 25 00:00:57,000 --> 00:00:59,000 من یک محقق کیفی هستم. 26 00:00:59,000 --> 00:01:01,000 جمع کردن داستان ها، کاری است که می کنم. 27 00:01:01,000 --> 00:01:04,000 و شاید داستان ها نوعی داده به همراه روح باشند. 28 00:01:04,000 --> 00:01:06,000 و شاید من فقط یک داستان گو باشم. 29 00:01:06,000 --> 00:01:08,000 پس گفتم، "می دانی چیه؟" 30 00:01:08,000 --> 00:01:11,000 چرا نمی گویی من یک "محقق-داستان گو" هستم." 31 00:01:11,000 --> 00:01:14,000 و او خندید، "هه. همچین چیزی نداریم." 32 00:01:14,000 --> 00:01:16,000 (خنده) 33 00:01:16,000 --> 00:01:18,000 پس من یک "محقق-داستان گو" هستم، 34 00:01:18,000 --> 00:01:20,000 و امروز می خواهم با شما صحبت کنم -- 35 00:01:20,000 --> 00:01:22,000 ما داریم دربارۀ گسترش بینش صحبت می کنیم -- 36 00:01:22,000 --> 00:01:24,000 بنابراین می خواهم با شما دربارۀ بخشی از تحقیق ام 37 00:01:24,000 --> 00:01:27,000 صحبت کنم و داستان هایی بگویم که 38 00:01:27,000 --> 00:01:30,000 بینش من را به طور اساسی گسترش دادند. 39 00:01:30,000 --> 00:01:33,000 و در واقع روش زندگی و عشق ورزیدن 40 00:01:33,000 --> 00:01:35,000 و کار و مادر بودن را در من تغییر دادند. 41 00:01:35,000 --> 00:01:37,000 و از اینجا داستان من شروع می شود. 42 00:01:37,000 --> 00:01:40,000 زمانی که محققی جوان بودم، دانشجوی دکترا، 43 00:01:40,000 --> 00:01:42,000 سال اول، استادی برای درس تحقیق داشتم 44 00:01:42,000 --> 00:01:44,000 که به ما گفت، 45 00:01:44,000 --> 00:01:46,000 "از این قراره که، 46 00:01:46,000 --> 00:01:49,000 اگر نمی توانید چیزی رو اندازه بگیرید، آن چیز وجود ندارد." 47 00:01:49,000 --> 00:01:52,000 و من فکر کردم که او شیرین زبانی می کند. 48 00:01:52,000 --> 00:01:55,000 گفتم "واقعا؟" و او گفت "قطعا." 49 00:01:55,000 --> 00:01:57,000 باید من را درک کنید 50 00:01:57,000 --> 00:01:59,000 من لیسانس و فوق لیسانس مددکاری اجتماعی داشتم، 51 00:01:59,000 --> 00:02:01,000 و داشتم دکترای مددکاری اجتماعی می گرفتم، 52 00:02:01,000 --> 00:02:03,000 در نتیجه تمام دورۀ دانشجویی 53 00:02:03,000 --> 00:02:05,000 افرادی اطرافم بودند 54 00:02:05,000 --> 00:02:07,000 که باور داشتند 55 00:02:07,000 --> 00:02:10,000 زندگی به هم ریخته است، عاشق اش باش. 56 00:02:10,000 --> 00:02:12,000 و من این نوع آدم هستم که : زندگی به هم ریخته است 57 00:02:12,000 --> 00:02:15,000 جمع و جورش کن، منظم اش کن 58 00:02:15,000 --> 00:02:17,000 و بگذارش در جعبۀ بنتو(غذای ژاپنی) 59 00:02:17,000 --> 00:02:19,000 ( خنده) 60 00:02:19,000 --> 00:02:22,000 من راهم را برای پیدا کردن 61 00:02:22,000 --> 00:02:25,000 حرفه ای که توانایی اش را دارم، پیدا کرده بودم.-- 62 00:02:25,000 --> 00:02:28,000 یک گفتۀ معروف در ممدکاری این است که 63 00:02:28,000 --> 00:02:31,000 باید سختی ها را به جان خرید. 64 00:02:31,000 --> 00:02:34,000 و من می گویم، بزن پسِ کله ی سختی ها 65 00:02:34,000 --> 00:02:36,000 و کنار بزنش و بهترین امتیازها را بگیر. 66 00:02:36,000 --> 00:02:39,000 این تکیه کلام من بود. 67 00:02:39,000 --> 00:02:41,000 پس من خیلی هیجان زده بودم. 68 00:02:41,000 --> 00:02:44,000 فکر کردم، می دانی، این حرفۀ مناسب من است، 69 00:02:44,000 --> 00:02:47,000 چون من به موضوع های آشفته علاقه دارم. 70 00:02:47,000 --> 00:02:49,000 ولی می خواهم قادر باشم، آنها را از آشفتگی در بیاورم. 71 00:02:49,000 --> 00:02:51,000 می خواهم آنها را درک کنم. 72 00:02:51,000 --> 00:02:53,000 می خواهم این چیزهایی که 73 00:02:53,000 --> 00:02:55,000 می دانم مهم هستند، هک کنم 74 00:02:55,000 --> 00:02:57,000 و رمز را در جلوی دید همه بگذارم. 75 00:02:57,000 --> 00:03:00,000 پس از "ارتباط" شروع کردم. 76 00:03:00,000 --> 00:03:03,000 چون بعد از 10 سال کار در مددکاری 77 00:03:03,000 --> 00:03:05,000 متوجه می شوید 78 00:03:05,000 --> 00:03:08,000 ارتباط دلیل بودن ما است. 79 00:03:08,000 --> 00:03:11,000 چیزی است که به زندگی هایمان معنی و هدف می دهد. 80 00:03:11,000 --> 00:03:13,000 معنای اصل همین است. 81 00:03:13,000 --> 00:03:15,000 فرقی نمی کند با کسانی صحبت کنید که 82 00:03:15,000 --> 00:03:18,000 در عدالت اجتماعی فعال هستند یا مددکارانی که در سلامت روان یا سوء استفاده یا بی توجهی فعالیت می کنند، 83 00:03:18,000 --> 00:03:20,000 می دانیم که ارتباط، 84 00:03:20,000 --> 00:03:23,000 یا توانایی احساس متصل بودن، 85 00:03:23,000 --> 00:03:26,000 که ما از نظر عصب شناختی اینگونه هستیم -- 86 00:03:26,000 --> 00:03:28,000 همان دلیل بودن ما است. 87 00:03:28,000 --> 00:03:31,000 پس من فکر کردم از ارتباط شروع خواهم کرد. 88 00:03:31,000 --> 00:03:34,000 خب شما با این موقعیت آشنا هستید 89 00:03:34,000 --> 00:03:36,000 وقتی رئیس تان عملکرد شما را ارزیابی می کند، 90 00:03:36,000 --> 00:03:39,000 و او به شما 37 موردی که خیلی عالی انجام می دهید، می گوید 91 00:03:39,000 --> 00:03:41,000 و یک مورد که -- جا برای بهتر شدن دارد؟ 92 00:03:41,000 --> 00:03:43,000 (خنده) 93 00:03:43,000 --> 00:03:46,000 و تمام فکر شما همان موردِ جا برای رشد است، درسته؟ 94 00:03:47,000 --> 00:03:50,000 خب ظاهراً کار من هم همینطور پیش رفت، 95 00:03:50,000 --> 00:03:53,000 چون، وقتی از مردم دربارۀ عشق می پرسی 96 00:03:53,000 --> 00:03:55,000 دربارۀ دل شکستگی می گویند. 97 00:03:55,000 --> 00:03:57,000 وقتی از مردم دربارۀ حس تعلق می پرسی، 98 00:03:57,000 --> 00:04:00,000 دربارۀ زجرآورترین تجربه های 99 00:04:00,000 --> 00:04:02,000 طرد شدن می گویند. 100 00:04:02,000 --> 00:04:04,000 و وقتی دربارۀ ارتباط می پرسی، 101 00:04:04,000 --> 00:04:07,000 داستانهایی که به من گفتند دربارۀ قطع ارتباط بود. 102 00:04:07,000 --> 00:04:10,000 خیلی سریع -- در حدود شش هفته بعد از شروع این تحقیق -- 103 00:04:10,000 --> 00:04:13,000 من با این چیز بدون اسم مواجه شدم 104 00:04:13,000 --> 00:04:16,000 که کاملا ارتباط را به طریقی که 105 00:04:16,000 --> 00:04:19,000 نفهمیدم یا ندیده بودم، از هم می گسست. 106 00:04:19,000 --> 00:04:21,000 و بنابراین من از تحقیق کنار کشیدم 107 00:04:21,000 --> 00:04:24,000 و فکر کردم، من باید بفهمم این چیست. 108 00:04:24,000 --> 00:04:27,000 و معلوم شد شرم است. 109 00:04:27,000 --> 00:04:29,000 و شرم به عنوان ترس از قطع ارتباط 110 00:04:29,000 --> 00:04:31,000 واقعا قابل فهم است. 111 00:04:31,000 --> 00:04:33,000 آیا چیزی دربارۀ من وجود دارد 112 00:04:33,000 --> 00:04:36,000 که اگر بقیه بدانند یا ببینند 113 00:04:36,000 --> 00:04:39,000 دیگر سزاوار ارتباط نخواهم بود؟ 114 00:04:39,000 --> 00:04:41,000 چیزی که می توانم به شما بگویم این است: 115 00:04:41,000 --> 00:04:43,000 این جهانی است، ما همه شرم را تجربه کرده ایم. 116 00:04:43,000 --> 00:04:45,000 مردمی که شرم را تجربه نمی کنند 117 00:04:45,000 --> 00:04:47,000 قابلیت همدلی یا ارتباط انسانی را ندارند. 118 00:04:47,000 --> 00:04:49,000 هیچ کس نمی خواهد در این مورد حرف بزند. 119 00:04:49,000 --> 00:04:52,000 و هرچه کمتر در موردش حرف بزنی، نشان می دهد بیشتر شرمسار هستی. 120 00:04:54,000 --> 00:04:56,000 چیزی که زیربنای این شرم است، 121 00:04:56,000 --> 00:04:58,000 این است که "من به اندازه کافی خوب نیستم" -- 122 00:04:58,000 --> 00:05:00,000 که همه ما با این احساس آشنا هستیم: 123 00:05:00,000 --> 00:05:02,000 " من به اندازه کافی بی نقص نیستم. به اندازه کافی لاغر 124 00:05:02,000 --> 00:05:04,000 پولدار، زیبا، باهوش نیستم 125 00:05:04,000 --> 00:05:06,000 به اندازه کافی مرتبه شغلی بالا ندارم." 126 00:05:06,000 --> 00:05:08,000 چیزی که زیربنای این بود 127 00:05:08,000 --> 00:05:11,000 آسیب پذیری عاطفی زجر آور بود، 128 00:05:11,000 --> 00:05:13,000 این ایده که، 129 00:05:13,000 --> 00:05:15,000 برای رخ دادن یک ارتباط 130 00:05:15,000 --> 00:05:18,000 ما باید به خودمان اجازۀ دیده شدن بدهیم 131 00:05:18,000 --> 00:05:20,000 دیده شدن کامل. 132 00:05:20,000 --> 00:05:23,000 و شما احساس من را دربارۀ آسیب پذیری می دانید. من از آسیب پذیری متنفرم. 133 00:05:23,000 --> 00:05:25,000 و بنابراین فکر کردم، این فرصتِ من برای 134 00:05:25,000 --> 00:05:28,000 به عقب زدن آسیب پذیری با ترکۀ اندازه گیری ام است. 135 00:05:28,000 --> 00:05:31,000 من این را خواهم فهمید. 136 00:05:31,000 --> 00:05:34,000 یک سال وقت می گذارم، ساختار شرم را شناسایی خواهم کرد. 137 00:05:34,000 --> 00:05:36,000 خواهم فهمید آسیب پذیری چگونه عمل می کند. 138 00:05:36,000 --> 00:05:39,000 روی دست آسیب پذیری می زنم. 139 00:05:39,000 --> 00:05:42,000 پس آماده و خیلی هیجان زده بودم. 140 00:05:44,000 --> 00:05:46,000 همانطور که می دانید، آخرش خوب نمی شود. 141 00:05:46,000 --> 00:05:49,000 ( خنده) 142 00:05:49,000 --> 00:05:51,000 این را می دانید. 143 00:05:51,000 --> 00:05:53,000 می توانستم چیزهای زیادی دربارۀ شرم به شما بگویم. 144 00:05:53,000 --> 00:05:55,000 ولی در این صورت باید زمان بقیه را قرض می گرفتم. 145 00:05:55,000 --> 00:05:58,000 این چیزی است که به طور خلاصه می توانم بگویم 146 00:05:58,000 --> 00:06:01,000 و این ممکن است یکی از مهمترین چیزهایی باشد که 147 00:06:01,000 --> 00:06:04,000 تا به حال در این ده سال تحقیق، آموخته ام. 148 00:06:04,000 --> 00:06:06,000 یک سالی که گفتم 149 00:06:06,000 --> 00:06:08,000 تبدیل به شش سال شد، 150 00:06:08,000 --> 00:06:10,000 هزاران داستان، 151 00:06:10,000 --> 00:06:13,000 صدها مصاحبۀ طولانی، گروه های کانون (مصاحبۀ دسته جمعی.) 152 00:06:13,000 --> 00:06:15,000 در یک مرحله، مردم برای من صفحه های مجلات و 153 00:06:15,000 --> 00:06:18,000 داستان هایشان را می فرستادند. 154 00:06:18,000 --> 00:06:21,000 هزاران داده در 6 سال. 155 00:06:21,000 --> 00:06:23,000 و تقریبا دستم آمده بود. 156 00:06:23,000 --> 00:06:25,000 تقریبا فهمیدم، این شرم است. 157 00:06:25,000 --> 00:06:27,000 شرم اینگونه عمل می کند. 158 00:06:27,000 --> 00:06:29,000 یک کتاب نوشتم، 159 00:06:29,000 --> 00:06:31,000 یک تئوری دادم، 160 00:06:31,000 --> 00:06:34,000 ولی یک چیزی درست نبود -- 161 00:06:34,000 --> 00:06:36,000 و آن این بود، 162 00:06:36,000 --> 00:06:38,000 اگر تقریبا افرادی که با آنان مصاحبه کردم 163 00:06:38,000 --> 00:06:41,000 به دو گروه تقسیم می کردم 164 00:06:41,000 --> 00:06:44,000 یک گروه که واقعا حسِ شایستگی داشتند -- 165 00:06:44,000 --> 00:06:46,000 این چیزی است که این بحث به آن می رسد 166 00:06:46,000 --> 00:06:48,000 یک حسِ شایستگی -- 167 00:06:48,000 --> 00:06:51,000 آنان یک حس قوی عشق و تعلق داشتند -- 168 00:06:51,000 --> 00:06:53,000 و گروه دیگر که با حس شایستگی مشکل داشتند، 169 00:06:53,000 --> 00:06:55,000 که همیشه برایشان سوال بود که آیا به اندازه کافی خوب هستند. 170 00:06:55,000 --> 00:06:57,000 فقط یک متغییر بود که 171 00:06:57,000 --> 00:06:59,000 افرادی که حسِ قوی 172 00:06:59,000 --> 00:07:01,000 عشق و تعلق داشتن را از 173 00:07:01,000 --> 00:07:03,000 افرادی که با این احساس درگیر بودن، جدا می کرد. 174 00:07:03,000 --> 00:07:05,000 و آن این بود، افرادی که 175 00:07:05,000 --> 00:07:07,000 حسِ قوی عشق و تعلق داشتند 176 00:07:07,000 --> 00:07:10,000 باور داشتند آنان سزاوار عشق و تعلق هستند. 177 00:07:10,000 --> 00:07:12,000 همین. 178 00:07:12,000 --> 00:07:14,000 آنان باور داشتند که سزاوار هستند. 179 00:07:15,000 --> 00:07:18,000 و برای من، آن قسمت که 180 00:07:18,000 --> 00:07:21,000 <چیزی که مانع ارتباط ما میشود 181 00:07:21,000 --> 00:07:24,000 ترس ما از سزاوار ارتباط نبودن، است> 182 00:07:24,000 --> 00:07:26,000 چیزی بود که شخصا و از نظر حرفه ای 183 00:07:26,000 --> 00:07:29,000 احساس می کردم باید بهتر بفهمم. 184 00:07:29,000 --> 00:07:32,000 پس آنچه کردم این بود 185 00:07:32,000 --> 00:07:34,000 که تمام مصاحبه هایی که در آنها 186 00:07:34,000 --> 00:07:37,000 شایستگی دیدم،.. در آنها مردمی دیدم که آنگونه زندگی می کنند،.. برداشتم 187 00:07:37,000 --> 00:07:40,000 و صرفا به آنها نگاه کردم. 188 00:07:40,000 --> 00:07:42,000 چه چیز در این مردم مشترک است؟ 189 00:07:42,000 --> 00:07:44,000 من یک اعتیاد جزئی به لوازم اداری دارم، 190 00:07:44,000 --> 00:07:47,000 ولی آن بحث دیگری است. 191 00:07:47,000 --> 00:07:50,000 پس پوشۀ مانیل(کاغذ قهوه ای محکم) و قلم شارپی داشتم 192 00:07:50,000 --> 00:07:52,000 و فکر کردم اسم این تحقیق را چی بگذارم؟ 193 00:07:52,000 --> 00:07:54,000 و اولین کلمه ای که به ذهن ام آمد 194 00:07:54,000 --> 00:07:56,000 "خوش قلب" بود. 195 00:07:56,000 --> 00:07:59,000 آنان مردمی خوش قلب هستند که با این حسِ عمیقِ شایستگی زندگی می کنند. 196 00:07:59,000 --> 00:08:02,000 پس این رو بر روی پوشه نوشتم 197 00:08:02,000 --> 00:08:04,000 و شروع به بررسی اطلاعات کردم. 198 00:08:04,000 --> 00:08:06,000 در واقع، اول در چهار روزی 199 00:08:06,000 --> 00:08:08,000 که به آنالیز داده ها گذشت 200 00:08:08,000 --> 00:08:11,000 این کار را کردم. 201 00:08:11,000 --> 00:08:14,000 به عقب برگشتم، مصاحبه ها و داستان ها و اتفاق ها را بیرون کشیدم. 202 00:08:14,000 --> 00:08:17,000 درونمایه چیست؟ ااگو چیست؟ 203 00:08:17,000 --> 00:08:20,000 شوهرم با بچه ها از شهر بیرون رفت. 204 00:08:20,000 --> 00:08:23,000 چون من همیشه به حالت دیوانه وار "جکسون پولاک" (نقاش گوشه نشین) فرو می روم 205 00:08:23,000 --> 00:08:25,000 و صرفا می نویسم و 206 00:08:25,000 --> 00:08:28,000 و حال و هوای محقق گونه می گیرم. 207 00:08:28,000 --> 00:08:30,000 و خب این چیزی است که من پیدا کردم. 208 00:08:32,000 --> 00:08:34,000 چیزی که بین آنان مشترک بود 209 00:08:34,000 --> 00:08:36,000 یک احساس شجاعت بود. 210 00:08:36,000 --> 00:08:39,000 و من می خواهم شجاعت و نترسی را برای یک دقیقه از هم تفکیک کنم. 211 00:08:39,000 --> 00:08:41,000 " کاریج" (شجاعت)، ریشۀ اصلی " کاریج" 212 00:08:41,000 --> 00:08:43,000 از کلمۀ لاتین "کور" به معنای قلب 213 00:08:43,000 --> 00:08:46,000 وارد زبان انگلیسی شده است 214 00:08:46,000 --> 00:08:48,000 و معنی اصلی این کلمه 215 00:08:48,000 --> 00:08:51,000 این بوده که با تمام قلب خودتان رو معرفی کنید. 216 00:08:51,000 --> 00:08:53,000 و آن دسته افراد 217 00:08:53,000 --> 00:08:55,000 خیلی ساده، شجاعت 218 00:08:55,000 --> 00:08:57,000 ناقص و ناکامل بودن را داشتند. 219 00:08:58,000 --> 00:09:00,000 آنان این دلسوزی را داشتند که 220 00:09:00,000 --> 00:09:03,000 ابتدا با خود مهربان باشند سپس با دیگران 221 00:09:03,000 --> 00:09:06,000 چون، اینطور که روشن است، ما نمی توانیم برای دیگران دلسوزی کنیم 222 00:09:06,000 --> 00:09:09,000 اگر نتوانیم با خودمان مهربانانه برخورد کنیم. 223 00:09:09,000 --> 00:09:11,000 و در آخر اینکه آنان ارتباط داشتند 224 00:09:11,000 --> 00:09:13,000 و -- این قسمت سخت بود -- 225 00:09:13,000 --> 00:09:16,000 و در نتیجۀ خلوص 226 00:09:16,000 --> 00:09:19,000 آنان تمایل داشتند از آنچه فکر می کردند باید باشند، دست بردارند 227 00:09:19,000 --> 00:09:21,000 تا همان کسی باشند که هستند، 228 00:09:21,000 --> 00:09:24,000 کاری که شما قطعا باید برای 229 00:09:24,000 --> 00:09:26,000 ارتباط انجام دهید. 230 00:09:28,000 --> 00:09:30,000 چیز دیگری که بین آنان مشترک بود 231 00:09:30,000 --> 00:09:32,000 این بود که 232 00:09:35,000 --> 00:09:38,000 آنان به طور کامل پذیرای آسیب پذیری بودند. 233 00:09:40,000 --> 00:09:43,000 باور داشتند 234 00:09:43,000 --> 00:09:46,000 چیزی که آنان را آسیب پذیر می کند 235 00:09:46,000 --> 00:09:48,000 آنان را زیبا می کند. 236 00:09:50,000 --> 00:09:52,000 آنان نه می گفتند آسیب پذیری 237 00:09:52,000 --> 00:09:54,000 خوشایند است، 238 00:09:54,000 --> 00:09:57,000 نه می گفتند زجرآور است-- 239 00:09:57,000 --> 00:09:59,000 همانطور که قبلا در مصاحبه های شرم شنیده بودم. 240 00:09:59,000 --> 00:10:02,000 فقط می گفتند لازم است. 241 00:10:03,000 --> 00:10:05,000 آنان از تمایلشان به اینکه 242 00:10:05,000 --> 00:10:08,000 نفر اول باشند که می گویند"من عاشقت ام" می گفتند 243 00:10:08,000 --> 00:10:11,000 تمایل 244 00:10:11,000 --> 00:10:13,000 به انجام کاری که 245 00:10:13,000 --> 00:10:16,000 در آن هیچ تضمینی وجود ندارد. 246 00:10:16,000 --> 00:10:18,000 تمایل به بند نیامدن نفس و 247 00:10:18,000 --> 00:10:20,000 به طور طبیعی گذراندن زمان انتظار برای تماس دکتر 248 00:10:20,000 --> 00:10:22,000 بعد از ماموگرافی (جهت تشخیص سرطان سینه) 249 00:10:23,000 --> 00:10:26,000 آنان تمایل دارند در رابطه ای سرمایه گذاری کنند 250 00:10:26,000 --> 00:10:29,000 که ممکن است ادامه داشته باشد یا نداشته باشد. 251 00:10:29,000 --> 00:10:32,000 فکر می کردند این امر اساسی است. 252 00:10:32,000 --> 00:10:35,000 من شخصا فکر می کردم آسیب زننده و خیانت است. 253 00:10:35,000 --> 00:10:38,000 باور نمی کردم که عهد وفاداری به 254 00:10:38,000 --> 00:10:40,000 تحقیق، بسته ام. 255 00:10:40,000 --> 00:10:42,000 معنای تحقیق 256 00:10:42,000 --> 00:10:45,000 کنترل و پیش بینی است. 257 00:10:45,000 --> 00:10:47,000 مطالعه ی پدیده ها برای فهم صریح 258 00:10:47,000 --> 00:10:49,000 از پدیده ها به منظور کنترل و پیش بینی آن. 259 00:10:49,000 --> 00:10:51,000 و حالا ماموریت من 260 00:10:51,000 --> 00:10:53,000 برای کنترل و پیش بینی 261 00:10:53,000 --> 00:10:56,000 این جواب را داده بود که تنها راه زندگی از طریق کنار آمدن با آسیب پذیری 262 00:10:56,000 --> 00:10:59,000 و عدم کنترل و پیش بینی، است. 263 00:10:59,000 --> 00:11:02,000 این به یک آشفتگی روانی کوچک منجر شد. 264 00:11:02,000 --> 00:11:06,000 (خنده) 265 00:11:06,000 --> 00:11:09,000 -- که بیشتر شبیه این بود. 266 00:11:09,000 --> 00:11:11,000 (خنده) 267 00:11:11,000 --> 00:11:13,000 واقعا بود. 268 00:11:13,000 --> 00:11:16,000 من بهش می گفتم "فروپاشی روانی"، روانشناسم می گوید "هشیاری روانی" 269 00:11:17,000 --> 00:11:19,000 یک "هشیاری روانی" به نظر بهتر از "فروپاشی روانی" است. 270 00:11:19,000 --> 00:11:21,000 ولی به شما اطمینان می دهم "فروپاشی روانی" بود. 271 00:11:21,000 --> 00:11:23,000 باید داده هایم را کنار می گذاشتم و یک روانشناس پیدا می کردم. 272 00:11:23,000 --> 00:11:26,000 بگذارید چیزی به شما بگویم: شما زمانی می فهمید چه کسی هستید 273 00:11:26,000 --> 00:11:29,000 که با دوستانتان تماس می گیرید و می گویید: "فکر کنم باید یکی را ببینم. 274 00:11:29,000 --> 00:11:32,000 کسی را می توانی معرفی کنی؟" 275 00:11:32,000 --> 00:11:34,000 چون حدود پنج دوست من گفتند 276 00:11:34,000 --> 00:11:36,000 "اووه. اگه من بودم نمی خواستم روانشناس تو بشم" 277 00:11:36,000 --> 00:11:39,000 (خنده) 278 00:11:39,000 --> 00:11:41,000 گفتم "این یعنی چی؟" 279 00:11:41,000 --> 00:11:44,000 و آنان گفتند، "فقط دارم می گم، 280 00:11:44,000 --> 00:11:46,000 ترکۀ اندازه گیری ات را نبر." 281 00:11:46,000 --> 00:11:49,000 گفتم " باشه" 282 00:11:51,000 --> 00:11:53,000 پس یک روانشناس پیدا کردم. 283 00:11:53,000 --> 00:11:56,000 در اولین ملاقاتم با او، "دایان" 284 00:11:56,000 --> 00:11:58,000 لیستم را که افراد خوش قلب 285 00:11:58,000 --> 00:12:01,000 چگونه زندگی می کنند، با خود بردم، و نشستم. 286 00:12:01,000 --> 00:12:03,000 او گفت "حالت چطور است؟" 287 00:12:03,000 --> 00:12:06,000 من گفتم "خیلی خوب هستم." 288 00:12:06,000 --> 00:12:08,000 او گفت "موضوع چیست؟" 289 00:12:08,000 --> 00:12:11,000 و این روانشناس کسی است که روانشناس ها دیگر پیش او می روند. 290 00:12:11,000 --> 00:12:13,000 چون ما باید پیش آنان برویم، 291 00:12:13,000 --> 00:12:16,000 چون حرف مفت سنج آنان، خوب است. 292 00:12:16,000 --> 00:12:18,000 (خنده) 293 00:12:18,000 --> 00:12:20,000 و من گفتم، 294 00:12:20,000 --> 00:12:22,000 "مسئله این است، من با چیزی درگیر هستم" 295 00:12:22,000 --> 00:12:24,000 و او گفت "درگیر چی؟" 296 00:12:24,000 --> 00:12:27,000 گفتم "خب من با آسیب پذیری مشکل دارم. 297 00:12:27,000 --> 00:12:30,000 و می دانم که آسیب پذیری هستۀ 298 00:12:30,000 --> 00:12:32,000 شرم و ترس 299 00:12:32,000 --> 00:12:34,000 و درگیری ما با شایستگی است. 300 00:12:34,000 --> 00:12:37,000 ولی به نظر می رسد، محلِ تولدِ 301 00:12:37,000 --> 00:12:40,000 شادی، خلاقیت 302 00:12:40,000 --> 00:12:42,000 تعلق و عشق هم هست. 303 00:12:42,000 --> 00:12:44,000 و فکر کنم من یک مشکل دارم 304 00:12:44,000 --> 00:12:47,000 و به کمک نیاز دارم." 305 00:12:47,000 --> 00:12:49,000 و گفتم "ولی نکته اینجاست، 306 00:12:49,000 --> 00:12:51,000 مسائل خانوادگی و 307 00:12:51,000 --> 00:12:53,000 چرت و پرت درباره دوران بچگی رو مطرح نکنید." 308 00:12:53,000 --> 00:12:55,000 (خنده) 309 00:12:55,000 --> 00:12:58,000 "من فقط به چند استراتژی نیاز دارم" 310 00:12:58,000 --> 00:13:02,000 (خنده) 311 00:13:02,000 --> 00:13:05,000 (تشویق) 312 00:13:05,000 --> 00:13:07,000 ممنون. 313 00:13:09,000 --> 00:13:12,000 او اینطور سر تکان داد. 314 00:13:12,000 --> 00:13:14,000 (خنده) 315 00:13:14,000 --> 00:13:17,000 و من گفتم "وضعم بد است، درسته؟" 316 00:13:17,000 --> 00:13:20,000 و او گفت " این نه خوب است، نه بد" 317 00:13:20,000 --> 00:13:22,000 (خنده) 318 00:13:22,000 --> 00:13:24,000 " فقط همان چیزی است که هست" 319 00:13:24,000 --> 00:13:27,000 و من گفتم "خدای من، خیلی افتضاح می شه" 320 00:13:27,000 --> 00:13:30,000 (خنده) 321 00:13:30,000 --> 00:13:32,000 و شد و نشد. 322 00:13:32,000 --> 00:13:35,000 و یک سال طول کشید 323 00:13:35,000 --> 00:13:37,000 و می دانید که مردمی هستند که 324 00:13:37,000 --> 00:13:40,000 وقتی متوجه می شوند آسیب پذیری و نرمی مهم هستند 325 00:13:40,000 --> 00:13:43,000 تسلیم می شوند و به درون آن قدم می گذارند. 326 00:13:43,000 --> 00:13:45,000 الف: من اینطور نیستم 327 00:13:45,000 --> 00:13:48,000 و ب: من حتی با چنین افرادی نمی گردم. 328 00:13:48,000 --> 00:13:51,000 (خنده) 329 00:13:51,000 --> 00:13:54,000 برای من یک دعوای یکسالۀ خیابانی بود. 330 00:13:54,000 --> 00:13:56,000 یک مشت پرانی بود. 331 00:13:56,000 --> 00:13:58,000 آسیب پذیری هل می داد، من هل می دادم. 332 00:13:58,000 --> 00:14:01,000 من باختم. 333 00:14:01,000 --> 00:14:03,000 ولی شاید زندگی ام را دوباره به دست آوردم. 334 00:14:03,000 --> 00:14:05,000 و بعد دوباره به تحقیق برگشتم 335 00:14:05,000 --> 00:14:07,000 و چند سال بعد را به تلاش برای 336 00:14:07,000 --> 00:14:10,000 درک خوش قلب ها گذراندم. 337 00:14:10,000 --> 00:14:12,000 انتخاب هایی که می کنند، 338 00:14:12,000 --> 00:14:14,000 و کاری که ما با 339 00:14:14,000 --> 00:14:16,000 آسیب پذیری می کنیم. 340 00:14:16,000 --> 00:14:18,000 چرا ما تا این اندازه با آن درگیر هستیم؟ 341 00:14:18,000 --> 00:14:21,000 آیا من در درگیری با آسیب پذیری تنها هستم؟ 342 00:14:21,000 --> 00:14:23,000 نه 343 00:14:23,000 --> 00:14:25,000 پس این چیزی است که من یاد گرفتم. 344 00:14:26,000 --> 00:14:29,000 ما آسیب پذیری را 345 00:14:29,000 --> 00:14:31,000 وقتی منتظر آن تلفن هستیم، بی حس می کنیم. 346 00:14:31,000 --> 00:14:33,000 خیلی خنده دار بود. وقتی روی فیس بوک و توئیتر فرستادم که 347 00:14:33,000 --> 00:14:35,000 "چطور آسیب پذیری را معنی کنید؟ 348 00:14:35,000 --> 00:14:37,000 چه چیزی به شما احساس آسیب پذیری می دهد؟" 349 00:14:37,000 --> 00:14:40,000 و در طی یک ساعت و نیم، 150 جواب گرفتم. 350 00:14:40,000 --> 00:14:42,000 چون می خواستم بدانم 351 00:14:42,000 --> 00:14:44,000 بقیه چی فکر می کنند. 352 00:14:45,000 --> 00:14:47,000 <اجبار به کمک خواستن از شوهرم، 353 00:14:47,000 --> 00:14:50,000 چون من مریض هستم و ما تازه ازدواج کرده ایم؛ 354 00:14:50,000 --> 00:14:53,000 آغاز رابطه جنسی با شوهرم؛ 355 00:14:53,000 --> 00:14:55,000 آغاز رابطه جنسی با زنم؛ 356 00:14:55,000 --> 00:14:58,000 جواب رد شنیدن، پیشنهاد دوستی دادن؛ 357 00:14:58,000 --> 00:15:00,000 منتظر تماس دکتر ماندن؛ 358 00:15:00,000 --> 00:15:03,000 اخراج شدن، اخراج کردن مردم> -- 359 00:15:03,000 --> 00:15:05,000 این دنیایی است که در آن زندگی می کنیم. 360 00:15:05,000 --> 00:15:08,000 ما در دنیای آسیب پذیری عاطفی زندگی می کنیم. 361 00:15:08,000 --> 00:15:10,000 و یکی از راههای ما برای مواجه با آن 362 00:15:10,000 --> 00:15:12,000 بی حس کردن آسیب پذیری است. 363 00:15:12,000 --> 00:15:14,000 و فکر می کنم شواهد آن وجود دارد-- 364 00:15:14,000 --> 00:15:16,000 و این تنها دلیل وجود این شواهد نیست، 365 00:15:16,000 --> 00:15:18,000 ولی فکر می کنم یک علت بزرگ است -- 366 00:15:18,000 --> 00:15:22,000 ما بدهکارترین 367 00:15:22,000 --> 00:15:25,000 چاق ترین، 368 00:15:25,000 --> 00:15:28,000 معتادترین و دوا درمان شده ترین 369 00:15:28,000 --> 00:15:30,000 جامعۀ بالغ در تاریخ آمریکا هستیم. 370 00:15:33,000 --> 00:15:36,000 مشکل این است -- این را از تحقیق فهمیدم -- 371 00:15:36,000 --> 00:15:39,000 شما نمی توانید به طور انتخابی احساسات را بی حس کنید. 372 00:15:40,000 --> 00:15:43,000 نمی توانید بگوید، اینها چیز بدها هستند. 373 00:15:43,000 --> 00:15:45,000 یک طرف آسیب پذیری، سوگ، شرم 374 00:15:45,000 --> 00:15:47,000 ترس، ناامیدی داریم، 375 00:15:47,000 --> 00:15:49,000 من نمی خواهم اینها را احساس کنم. 376 00:15:49,000 --> 00:15:52,000 من چند آبجو و کلوچه موزی می خورم. 377 00:15:52,000 --> 00:15:54,000 (خنده) 378 00:15:54,000 --> 00:15:56,000 نمی خواهم اینها را احساس کنم. 379 00:15:56,000 --> 00:15:58,000 می دانم این خنده ی معنی داری است. 380 00:15:58,000 --> 00:16:01,000 من برای امرار معاش، به زندگی شما نفوذ می کنم. 381 00:16:01,000 --> 00:16:03,000 خدا 382 00:16:03,000 --> 00:16:05,000 (خنده) 383 00:16:05,000 --> 00:16:08,000 شما نمی توانید آن احساسات نا مطلوب را 384 00:16:08,000 --> 00:16:10,000 بدون بی حس کردن اثرات یعنی احساسات مان، بی حس کنید. 385 00:16:10,000 --> 00:16:12,000 نمی توانید به طور انتخابی بی حس کنید. 386 00:16:12,000 --> 00:16:15,000 پس وقتی آنها را بی حس می کنیم، 387 00:16:15,000 --> 00:16:17,000 همراه آن شادی 388 00:16:17,000 --> 00:16:19,000 قدردانی 389 00:16:19,000 --> 00:16:21,000 خوشحالی را نیز بی حس می کنیم. 390 00:16:21,000 --> 00:16:24,000 و بعد ما بدبخت و سیه روز می شویم، 391 00:16:24,000 --> 00:16:26,000 و دنبال هدف و معنا می گردیم. 392 00:16:26,000 --> 00:16:28,000 و بعد احساس آسیب پذیری می کنیم. 393 00:16:28,000 --> 00:16:31,000 و بعد چند لیوان آبجو و کلوچۀ موزی می خوریم. 394 00:16:31,000 --> 00:16:34,000 و این تبدیل به این چرخۀ خطرناک می شود. 395 00:16:36,000 --> 00:16:39,000 یکی از چیزهایی که فکر می کنم باید درباره اش فکر کنیم 396 00:16:39,000 --> 00:16:41,000 این است که چرا و چگونه ما بی حس می کنیم. 397 00:16:41,000 --> 00:16:44,000 و این تنها مربوط به اعتیاد نیست. 398 00:16:44,000 --> 00:16:46,000 کار دیگر ما 399 00:16:46,000 --> 00:16:49,000 قطعی کردن هر چیز نامشخص است. 400 00:16:50,000 --> 00:16:53,000 مذهب از باور به ایمان و حقایق رازگونه غیر قابل فهم، 401 00:16:53,000 --> 00:16:55,000 به قطعیت و یقین رسیده است. 402 00:16:55,000 --> 00:16:58,000 حق با من است، حق با تو نیست. خفه شو. 403 00:16:58,000 --> 00:17:00,000 همین است. 404 00:17:00,000 --> 00:17:02,000 فقط قطعیت. 405 00:17:02,000 --> 00:17:04,000 هرچه بیشتر می ترسیم، بیشتر آسیب پذیر هستیم، 406 00:17:04,000 --> 00:17:06,000 و بیشتر می ترسیم. 407 00:17:06,000 --> 00:17:08,000 سیاست امروز شبیه این است. 408 00:17:08,000 --> 00:17:10,000 دیگر هیچ مباحثه ای وجود ندارد. 409 00:17:10,000 --> 00:17:12,000 هیچ گفتگویی وجود ندارد. 410 00:17:12,000 --> 00:17:14,000 فقط سرزنش هست. 411 00:17:14,000 --> 00:17:17,000 می دانید چگونه سرزنش در این تحقیق تعریف شده؟ 412 00:17:17,000 --> 00:17:20,000 یک راه برای تخلیۀ درد و ناراحتی. 413 00:17:21,000 --> 00:17:23,000 ما ایده آل سازی می کنیم. 414 00:17:23,000 --> 00:17:26,000 اگر یک نفر باشد که زندگی اش را اینگونه بخواهد، او من هستم 415 00:17:26,000 --> 00:17:28,000 ولی این جواب نمی دهد. 416 00:17:28,000 --> 00:17:30,000 چون کاری که ما می کنیم بر داشتن چربی از کفل 417 00:17:30,000 --> 00:17:32,000 و گذاشتن آن در گونه هایمان است. 418 00:17:32,000 --> 00:17:35,000 (خنده) 419 00:17:35,000 --> 00:17:37,000 که امیدوارم صد سال بعد 420 00:17:37,000 --> 00:17:39,000 مردم به عقب نگاه کنند و بگویند : وای (از حیرت) 421 00:17:39,000 --> 00:17:41,000 (خنده) 422 00:17:41,000 --> 00:17:43,000 و ما از همه خطرناک تر 423 00:17:43,000 --> 00:17:45,000 بچه هایمان را ایده آل سازی می کنیم. 424 00:17:45,000 --> 00:17:47,000 بگذارید بگویم ما دربارۀ بچه ها چی فکر می کنیم. 425 00:17:47,000 --> 00:17:50,000 وقتی به این دنیا می آیند، درگیری و تقلا در آنان ذاتی است. 426 00:17:50,000 --> 00:17:53,000 وقتی که آن نوزادان بی نقص را در دستتان می گیرید 427 00:17:53,000 --> 00:17:55,000 وظیفۀ ما این نیست که بگوییم "نگاهش کن، بی نقص است 428 00:17:55,000 --> 00:17:57,000 وظیفۀ من است که او را بی نقص نگه دارم -- 429 00:17:57,000 --> 00:18:00,000 مطمئن شوم که تا کلاس پنجم عضو تیم تنیس می شود و تا کلاس هفتم به دانشگاه ییل می رود." 430 00:18:00,000 --> 00:18:02,000 این وظیفۀ ما نیست. 431 00:18:02,000 --> 00:18:04,000 وظیفۀ ما این است که نگاه کنیم و بگوییم 432 00:18:04,000 --> 00:18:07,000 "یک چیز را می دانی؟ تو کامل نیستی، و به طور ذاتی باید تقلا کنی، 433 00:18:07,000 --> 00:18:09,000 ولی سزاوار عشق و تعلق داشتن هستی." 434 00:18:09,000 --> 00:18:11,000 این وظیفۀ ما است. 435 00:18:11,000 --> 00:18:13,000 به من نسلی از بچه ها نشان بدهید که اینگونه بزرگ شده اند، 436 00:18:13,000 --> 00:18:16,000 و در آن صورت ما به مشکلاتی که امروز می بینیم، پایان خواهیم داد. 437 00:18:16,000 --> 00:18:20,000 ما وانمود می کنیم آنچه انجام می دهیم 438 00:18:20,000 --> 00:18:23,000 روی مردم اثری ندارد. 439 00:18:23,000 --> 00:18:25,000 ما این را در زندگی های شخصی مان انجام می دهیم. 440 00:18:25,000 --> 00:18:27,000 این را در سازمان ها انجام می دهیم-- 441 00:18:27,000 --> 00:18:29,000 چه کمک مالی باشد، چه نشت نفت، 442 00:18:29,000 --> 00:18:31,000 چه یک دستور بازگشت محصولات معیوب -- 443 00:18:31,000 --> 00:18:33,000 وانمود می کنیم آنچه انجام می دهیم 444 00:18:33,000 --> 00:18:36,000 بر روی بقیه مردم اثر بزرگی ندارد. 445 00:18:36,000 --> 00:18:39,000 من به شرکت ها این رو میگم که این مردم دیگر گاوچران نیستند. 446 00:18:40,000 --> 00:18:42,000 ما فقط می خواهیم شما معتبر و اصیل باشید 447 00:18:42,000 --> 00:18:44,000 و بگویید "متاسفیم، 448 00:18:44,000 --> 00:18:47,000 درستش می کنیم." 449 00:18:50,000 --> 00:18:52,000 ولی راه دیگری هم هست، و من شما را با این تنها می گذارم. 450 00:18:52,000 --> 00:18:54,000 من این را فهمیده ام: 451 00:18:54,000 --> 00:18:56,000 راه دیگر این است که اجازه دهیم، دیده شویم. 452 00:18:56,000 --> 00:18:58,000 عمیقا دیده شویم، 453 00:18:58,000 --> 00:19:01,000 در معرض آسیب دیده شویم 454 00:19:01,000 --> 00:19:03,000 برای عشق ورزیدن از صمیم قلب 455 00:19:03,000 --> 00:19:05,000 اگر چه هیچ تضمینی وجود نداشته باشد-- 456 00:19:05,000 --> 00:19:07,000 و این خیلی مشکل است، 457 00:19:07,000 --> 00:19:10,000 و من به عنوان یک مادر می گویم، به طور زجرآوری سخت است-- 458 00:19:12,000 --> 00:19:15,000 برای تمرین سپاسگذاری و شادی کردن 459 00:19:15,000 --> 00:19:17,000 در آن لحظات وحشت 460 00:19:17,000 --> 00:19:19,000 وقتی از خودمان می پرسیم "می توانم تا این اندازه عشق بورزم؟ 461 00:19:19,000 --> 00:19:21,000 می توانم با تمام وجود به این باور داشته باشم؟ 462 00:19:21,000 --> 00:19:24,000 می توانم در این باره چنین خشمگین باشم؟" 463 00:19:24,000 --> 00:19:26,000 صرفا داشتن توانایی توقف، به جای فاجعه کردنِ آنچه ممکن است اتفاق بیافتد. 464 00:19:26,000 --> 00:19:29,000 و گفتن "من واقعا سپاسگذار هستم، 465 00:19:29,000 --> 00:19:32,000 چون احساس این آسیب پذیری یعنی من زنده هستم." 466 00:19:33,000 --> 00:19:36,000 و آخرین نکته، که فکر می کنم احتمالا مهمترین است، 467 00:19:36,000 --> 00:19:39,000 باور به کافی بودن، است. 468 00:19:39,000 --> 00:19:41,000 چون وقتی با این دید عمل می کنیم 469 00:19:41,000 --> 00:19:44,000 که می گوید " من کافی هستم" 470 00:19:45,000 --> 00:19:48,000 آن وقت از فریاد کشیدن دست می کشیم و شروع به گوش دادن می کنیم. 471 00:19:49,000 --> 00:19:51,000 با اطرافیان مهربان تر و ملایم تر می شویم، 472 00:19:51,000 --> 00:19:54,000 و با خودمان مهربان تر و ملایم تر می شویم. 473 00:19:54,000 --> 00:19:56,000 تمام حرفم همین بود. ممنون. 474 00:19:56,000 --> 00:19:59,000 (تشویق)