Return to Video

به دنبال علاقه گشتن را تمام کنید| تری ترسپیشیو| TEDxKC

  • 0:21 - 0:23
    روزی که از کارم در
  • 0:23 - 0:25
    مارتا استوارت اخراج شدم،
  • 0:25 - 0:26
    راحت شدم.
  • 0:26 - 0:27
    (خنده)
  • 0:27 - 0:29
    عاشق آن شغل بودم، واقعا بودم.
  • 0:29 - 0:31
    ولی رابطه‌مان به انتها رسیده بود
  • 0:31 - 0:32
    و نمی‌دانستم چطور تمامش کنم
  • 0:32 - 0:34
    و بعد آن با من قطع رابطه کرد.
  • 0:34 - 0:36
    عاشق این نیستید وقتی اتفاق می‌افتد؟
  • 0:36 - 0:38
    در آن زمان میزبان یک
    برنامه رادیویی هم بودم
  • 0:38 - 0:40
    برای برند مارتا استوارت روی سریوس‌اکس‌ام.
  • 0:40 - 0:44
    و بعد از مدت کوتاهی آن هم کنسل شد.
  • 0:45 - 0:46
    در روز آخرین برنامه‌ام
  • 0:46 - 0:49
    وارد آسانسور طبقه ۳۶ام شدم
  • 0:49 - 0:50
    و همینطور که شروع به پایین رفتن کرد
  • 0:50 - 0:52
    گریه کردن را شروع کردم.
  • 0:53 - 0:56
    هر طبقه من را از چیزی که بودم
    دور و دورتر می‌کرد.
  • 0:57 - 0:59
    از سردبیری مجله, مجری رادیو بودن,
  • 0:59 - 1:02
    فردی با شغلی جذاب که در موردش
    در مهمانی‌ها حرف بزند.
  • 1:03 - 1:04
    متوجه هستید.
  • 1:04 - 1:07
    و حقیقتا هیچ نظری نداشتم
    که می‌خواهم چه کار کنم.
  • 1:07 - 1:09
    و خیلی رک و پوست کنده
    هیچکس دنبالم نمی‌گشت.
  • 1:09 - 1:12
    پس کاری را انجام دادم
    که هر شخصی در آن شرایط انجام می‌دهد.
  • 1:12 - 1:14
    تماس‌های تلفنی می‌گرفتم:
  • 1:14 - 1:17
    «هی، چه کار می‌کنی؟
  • 1:17 - 1:19
    گفته بودم که در دسترس هستم؟»
  • 1:19 - 1:21
    خب، نیاز داشتم برای کاری
    حقوق بگیرم.
  • 1:21 - 1:23
    در نیویورک زندگی می‌کنم.
  • 1:23 - 1:24
    بدون درآمد
  • 1:24 - 1:25
    خیلی آنجا دوام نمی‌آوری.
  • 1:26 - 1:29
    ولی این عقیده که باید می‌دانستم چکاری را
    باید الان انجام بدهم، خب.
  • 1:29 - 1:31
    من باید به دنبال علاقه‌ای بروم.
  • 1:31 - 1:33
    من را واقعا آزار می‌دهد.
  • 1:33 - 1:34
    همیشه همینطور بوده.
  • 1:35 - 1:38
    چوناین یک ایده‌ی خطرناک
    محدود کننده است.
  • 1:38 - 1:40
    در باطن تمام چیزهایی که باور داریم
  • 1:40 - 1:42
    در مورد موفقیت و درکل زندگی.
  • 1:42 - 1:45
    و این است که شما فقط یک علاقه دارید
  • 1:45 - 1:47
    و کار شما یافتن آن است
  • 1:47 - 1:50
    و اینکه با دوری از تمام چیزهای دیگر
    به دنبالش بروید.
  • 1:51 - 1:52
    و اگر این کار را انجام دهید
  • 1:52 - 1:54
    همه چیز سر جایش قرار می‌گرید
  • 1:54 - 1:57
    و اگر نکنید، شکست خوردید.
  • 1:58 - 2:00
    این دنبال کردن از سن کم آغاز می‌شود
  • 2:00 - 2:02
    و تمام زندگی شما طول می‌کشد،
  • 2:02 - 2:06
    ولی احتمالا زمان فارغ‌التحصیلی از مدرسه
    چشمگیرتر از همیشه است،خب.
  • 2:06 - 2:10
    بعد از این« وای, دنیا زیر پای توست!
    حالا چکار می‌کنی؟»
  • 2:10 - 2:12
    و این خیلی ترسناک است،
  • 2:12 - 2:15
    مثل انتخاب کردن یک رشته برای کل زندگی ست.
  • 2:15 - 2:18
    می‌دانید، من به سختی یک رشته
    برای چهار سال انتخاب کردم.
  • 2:18 - 2:21
    من آن را یک بار عوض کردم، شاید حتی دوبار.
  • 2:21 - 2:24
    منظورم این است که واقعا دلهره آور بود.
    درسته؟
  • 2:25 - 2:26
    و این امر قانع کننده
  • 2:26 - 2:27
    منظورم این است که خیلی،
  • 2:27 - 2:31
    این قاعده‌ی ناگزیر فرهنگی
    که علاقه‌ات را پیدا کنی،
  • 2:31 - 2:32
    برای من اضطراب آور است،
  • 2:32 - 2:33
    ولی من تنها نیستم،
  • 2:33 - 2:35
    هرکس که با او صحبت می‌کنم
    موافق من است.
  • 2:35 - 2:37
    خانمی که این لباس را به من فروخت.
  • 2:37 - 2:39
    به او گفتم لباس را برای چه نیاز دارم،
    درباره چه صحبت می‌کنم
  • 2:39 - 2:41
    و او گفت،«اوه خدای من،
  • 2:41 - 2:44
    باید این سخنرانی را گوش کنم، چون
    تازه از مدرسه فارغ‌التحصیل شدم.
  • 2:44 - 2:46
    من و دوستانم نمی‌دانیم
    به چه علاقه داریم،
  • 2:46 - 2:48
    نمی‌دانیم باید چکار کنیم.»
  • 2:49 - 2:52
    من به چند دلیل به علاقه مظنون هستم.
  • 2:52 - 2:54
    یکی این است که
    علاقه یک برنامه نیست،
  • 2:55 - 2:56
    یک حس است.
  • 2:56 - 2:58
    و احساسات عوض می‌شوند.
  • 2:59 - 2:59
    می‌شوند.
  • 2:59 - 3:02
    می‌توانید یک روز به شخصی، یا شغلی
  • 3:02 - 3:04
    علاقه مند باشید و روز بعد نه.
  • 3:05 - 3:06
    این را می‌دانیم
    وهمچنان ادامه می‌دهیم
  • 3:06 - 3:09
    که از علاقه به عنوان معیار
  • 3:09 - 3:10
    قضاوت همه چیز استفاده کنیم،
  • 3:10 - 3:13
    به جای دیدن علاقه به عنوان
    چیزی که واقعا هست
  • 3:13 - 3:17
    آتشی که روشن می‌شود
    وقتی شروع به ساییدن چوبها به هم می‌کنید.
  • 3:18 - 3:21
    بگذریم، من در بیست سالگی‌ایم
    خیلی افتزاح بودم،
  • 3:21 - 3:22
    افتزاح به تمام معنا.
  • 3:22 - 3:25
    مضطرب و افسرده بودم
    و زندگی تعریفی نداشتم،
  • 3:25 - 3:27
    قصد داشتم گزینه‌هایم را باز بگذارم،
  • 3:28 - 3:30
    و شبها با لباس زیرم می‌نشستم
  • 3:30 - 3:31
    به تماشای دوباره ی سینفیلد.
  • 3:32 - 3:35
    البته هنوز هم می‌کنم، بدترین کار
    در دنیا برای انجام دادن نیست.
  • 3:35 - 3:36
    مشکلی نداد.
  • 3:36 - 3:38
    ولی من هر شب گریه کنان به مادرم زنگ می‌زدم
  • 3:38 - 3:41
    و شغلهای مناسب تمام وقت را رد می‌کردم.
  • 3:41 - 3:44
    چرا؟ چون ترسیده بودم.
  • 3:44 - 3:46
    مطمئن بودم که انتخاب اشتباهی می‌کنم
  • 3:46 - 3:49
    و سوار قطار اشتباه می‌شوم
    که به سوی آینده‌ی اشتباه می‌رود.
  • 3:50 - 3:54
    مادرم به من التماس کرد، گفت،
    « لطفا، شغلی انتخاب کن، هر شغلی،
  • 3:54 - 3:57
    گیر نمی‌افتی،
    تو الان گیر افتادی!
  • 3:58 - 4:01
    تو اول زندگیت را نمی‌سازی،
    و بعد زندگی کنی.
  • 4:01 - 4:04
    تو آن را با زندگی کردن می‌سازی,
    نه با عذاب کشیدن در موردش.
  • 4:05 - 4:06
    حق با اوست،حق همیشه با اوست.
  • 4:07 - 4:10
    پس من شغلی تمام وقت به عنوان
    یک منشی را پذیرفتم.
  • 4:10 - 4:14
    در یک شرکت مشاوره مدیریت،
    جایی که چیزی در مورد هیچ چیز نمی‌دانستم.
  • 4:14 - 4:15
    خب. صفر.
  • 4:15 - 4:19
    به جز اینکه می‌دانستم دلیلی داشتم برای
    صبحها بیدار شدن، دوش گرفتن،
  • 4:19 - 4:19
    ترک کردن خانه،
  • 4:19 - 4:22
    افرادی که وقتی به آنجا
    می‌رسیدم منتظرم بودند.
  • 4:22 - 4:24
    هر دو هفته چک حقوق‌ام را می‌گرفتم.
  • 4:24 - 4:27
    و این دلیل خوبی است که
    شغلی را انتخاب کنی.
  • 4:27 - 4:30
    آیا می‌دانستم که میخواهم
    برای بقیه عمرم
  • 4:30 - 4:32
    یک مدیر اداره باشم.
    نه! هیچ نظری نداشتم!
  • 4:33 - 4:34
    واقعا!
  • 4:34 - 4:37
    اما این تفکر که هر چیزی که باید انجام بدهی
  • 4:37 - 4:40
    باید در راس علاقه کذایی قرار بگیرد
    واقع بینانه نیست.
  • 4:40 - 4:42
    و می‌گویم - انحصاری است.
  • 4:43 - 4:45
    فردی را نشانم دهید که برای
    امرار معاش شیشه می‌شورد
  • 4:45 - 4:47
    و من با شما یک میلیون دلار شرط می‌بندم
  • 4:47 - 4:50
    به دلیل این نیست که او
    به شستن شیشه علاقه دارد.
  • 4:53 - 4:56
    یکی از ستونهای روزنامه مورد علاقه‌‌ام
    اتری از خالق دیلبرت، اسکات آدامز ست.
  • 4:56 - 4:59
    چند سال پیش متنی در وال‌استریت ژورنال
    نوشته بود
  • 4:59 - 5:01
    اینکه چگونه در راه
    موفقیت شکست خورد.
  • 5:01 - 5:03
    یکی از شغل‌هایش مامور وام تجاری بود.
  • 5:05 - 5:06
    و به طور خاص یاد گرفته بود:
  • 5:06 - 5:10
    «به شخصی که علاقه‌اش را
    دنبال می‌کند وام ندهید.»
  • 5:10 - 5:13
    (خنده)
  • 5:13 - 5:16
    نه، به کسی وام بدهید که می‌خواهد
    کسب و کاری راه بندازد.
  • 5:16 - 5:18
    هر چه کسل کننده‌تر، بهتر.
  • 5:18 - 5:20
    (خنده)
  • 5:20 - 5:24
    آدام می‌گوید در زندگیش بیشتر
    موفقیت با علاقه را تقویت کرده
  • 5:24 - 5:26
    تا این که علاقه به موفقیت را.
  • 5:28 - 5:31
    وقتی اولین شغلم را به عنوان ویراستار،
    در انتشارات پیدا کردم،
  • 5:31 - 5:32
    هیجان‌زده بودم.
  • 5:32 - 5:34
    ولی مجبور درآمد کمتری را بپذیرم،
  • 5:34 - 5:39
    چوندر آن زمان کپی‌رایتر کاتالوگ در
    یک شرکت کلاه‌گیس بودم.
  • 5:39 - 5:40
    (خنده)
  • 5:40 - 5:43
    اگر می‌خواهید بخندید، معلوم
    است که خیلی‌های دیگرهم خندیدند.
  • 5:43 - 5:45
    ولی کلاه گیس درآمد خوبی دارد.
  • 5:46 - 5:47
    مجبور شدم راهی برای
    پول درآوردن بیابم.
  • 5:47 - 5:50
    یکی از دوستانم به یک
    میهمانی زیرآلات دعوتم کرد
  • 5:50 - 5:51
    گفتم،«مهمانی زیرآلات چیه؟»
  • 5:51 - 5:53
    گفت، «مثل تاپروه ولی با دستبند.»
  • 5:53 - 5:55
    گفتم، «باشه، فهمیدم، فهمیدم.»
  • 5:55 - 5:58
    رفتم و خیلی به من خوش گذشت.
  • 5:58 - 6:00
    آنجا می‌گشتم، زیرورآلات را امتحان می‌کردم،
  • 6:00 - 6:01
    به فروشنده‌ها خوش می‌گذشت
  • 6:01 - 6:03
    و من فکر کردم، « این یک شغل است.
  • 6:04 - 6:05
    من می‌توانم...
  • 6:05 - 6:06
    از پس آن برمیایم.»
  • 6:07 - 6:09
    منظور این که به نظر می‌آید
    واقعا به او خوش می‌گذرد.
  • 6:09 - 6:11
    من هیچ تجربه‌ای در خرید و فروش نداشتم،
  • 6:11 - 6:13
    مگر اینکه پیشاهنگی دختران را
    به حساب بیاورید.
  • 6:14 - 6:16
    و علاقه ای هم به زیورآلات نداشتم.
  • 6:16 - 6:20
    منظورم این است که حقیقتا تمام گوشواره های
    من روی هم ۲۰دلار قیمت دارند.
  • 6:21 - 6:25
    با این حال با خودم گفتم، «فکر کنم می‌توانم
    به مادرهای حاشیه شهری که دایکیری
  • 6:25 - 6:27
    می‌نوشند زیورآلات غالب کنم.»
  • 6:27 - 6:28
    بله، من می‌توانم انجامش بدم.»
  • 6:28 - 6:31
    پس انجامش دادم، عضو شدم،
    و فروشنده طرحهای سیلپادا شدم.
  • 6:31 - 6:32
    و من...
  • 6:32 - 6:35
    به من گوش کنید، بلافاصله غوغا نکردم.
  • 6:35 - 6:38
    جدی.
    خیلی از فروشندگی می‌ترسیدم و معذب بودم.
  • 6:38 - 6:39
    و بعد بهتر و
  • 6:39 - 6:40
    بهتر شدم،
  • 6:40 - 6:42
    کمی پول درآوردم،
  • 6:42 - 6:44
    و خیلی به آن علاقه مند شدم.
  • 6:44 - 6:45
    نه فقط به خاطر پول، بلکه
  • 6:45 - 6:47
    متوجه شدم که
    مردم آنها را می‌خواستند.
  • 6:47 - 6:49
    و خوشحال می‌شدند که برایشان پول بدهند.
  • 6:49 - 6:53
    در آن سال به قدری جواهرات فروختم که سفر
    رایگان به سن توماس برنده شدم.
  • 6:53 - 6:54
    (خنده)
  • 6:54 - 6:55
    واقعیت دارد.
  • 6:55 - 6:59
    به تدریج کسب و کار زیورآلات را رها کردم
    چون مسیر شغلی‌ام تغییر کرد.
  • 6:59 - 7:01
    ولی خیلی خوشحال بودم که انجامش دادم.
  • 7:01 - 7:05
    چون که دانه کارآفرینی را کاشت
    که از وجودش بی‌خبر بودم.
  • 7:05 - 7:07
    که تا امروز هم ثمره می‌دهد.
  • 7:08 - 7:11
    حالا همانطور که می‌دانید یک
    صنعت خانگی کامل در رابطه با
  • 7:11 - 7:13
    کمک به یافتن
    علاقه افراد به وجود آمده، خب.
  • 7:13 - 7:15
    کتابها، آموزش خصوصی، وبینارها و
    چیزاهای دیگر،
  • 7:15 - 7:19
    و قصدشان درست است، این عالی ست،
    من عاشق کشف کردن خود هستم.
  • 7:19 - 7:19
    خب.
  • 7:19 - 7:22
    ولی وقتی از کسی می‌پرسی,
    یا از شما می‌پرسند،
  • 7:22 - 7:23
    « به چی علاقه داری؟
  • 7:23 - 7:25
    اضطراب آور است.
  • 7:25 - 7:28
    عصبی کننده است، «اوه خدایا، باید جواب
    درست و حسابی به آن بدهم.»
  • 7:28 - 7:31
    یکی از دوستانم در میانه ۴۰ سالگی است
    و دنبال این می گردد
  • 7:31 - 7:32
    حالا زندگی‌اش چگونه خواهد بود.
  • 7:32 - 7:36
    و می‌گوید، «نمی‌دانم به چی علاقه دارم.»
  • 7:36 - 7:38
    و واقعا در مورد این مسئله نگران است.
  • 7:38 - 7:40
    او آماده است تا تیمی را استخدام کند.
  • 7:40 - 7:42
    ولی چرا ما نگران این مسئله هستیم؟
  • 7:42 - 7:43
    چون فکر می‌کند ایرادی دارد.
  • 7:43 - 7:47
    من وقتی کلاس هفتم بود
    فکر میکردم ایرادی دارم.
  • 7:47 - 7:49
    و بقیه خیلی درگیر گروه‌های راک
  • 7:49 - 7:51
    و هنرپیشه‌هایشان بودند
  • 7:51 - 7:54
    و اسم آن گروه‌ها را روی
    میزهای کتابخانه حک می‌کردند.
  • 7:54 - 7:59
    و من هیچ وقت چیزی را حک نکردم،
    چون چیزی برای حک کردن به ذهنم نمی‌رسید.
  • 8:00 - 8:02
    منظور این است که من به قدر
    دختر کناری بن جووی را دوست داشتم.
  • 8:02 - 8:05
    ولی نه در حدی که دارایی‌های
    مدرسه را از شکل بی‌اندازم.
  • 8:05 - 8:07
    (خنده)
  • 8:07 - 8:09
    احتمالن به این دلیل هم هیچ تتویی ندارم.
  • 8:09 - 8:11
    فکر کنم دلیلش همین است.
  • 8:11 - 8:15
    من خیلی کسل کننده بودم،
    فکر می‌کردم ایرادی دارم.
  • 8:15 - 8:17
    ولی این همان ترس است نه؟
  • 8:17 - 8:22
    که وقتی کسی از شما در یک مهمانی،
    یک قرار، یک محاسبه شغلی، بپرسد:
  • 8:22 - 8:25
    «به چی علاقه داری؟»
  • 8:25 - 8:28
    جواب شگفت‌انگیز قانع‌کننده‌ای
    نداشته باشید.
  • 8:28 - 8:31
    و به معنی این است که شما
    جالب یا بلندپرواز نیستید
  • 8:32 - 8:34
    یا این که دل مشغولی واحدی ندارید
  • 8:34 - 8:36
    یا استعدادی ترسناک که پنهانش کرده‌اید.
  • 8:36 - 8:39
    و این که زندگیتان ارزش زندگی
    کردن را ندارد.
  • 8:39 - 8:40
    و این درست نیست.
  • 8:41 - 8:45
    علاقه یک شغل، ورزش یا یک سرگرمی نیست.
  • 8:45 - 8:47
    توجه تمام و کمال شماست
  • 8:47 - 8:50
    و انرژی که شما به هرچه
    در مقابلتان است می‌دهید.
  • 8:50 - 8:53
    و اگر شما خیلی مشغول
    پیدا کردن این علاقه باشید،
  • 8:54 - 8:57
    ممکن است فرصتهایی را از دست بدهید
    که شاید زندگیتان را تغییر بدهند.
  • 8:58 - 9:00
    همچنین شاید عشق
    بزرگی را از دست دهید.
  • 9:01 - 9:03
    چون این چیزی است که وقتی دید تک بعدی دارید
  • 9:03 - 9:06
    و به دنبال یک نفر خاص می‌گردید
    اتفاق می‌افتد.
  • 9:07 - 9:10
    همه ما فکر می‌دانیم می‌دانیم
    چه جور آدمی هستیم.
  • 9:10 - 9:12
    و اینکه می‌توانیم عاشق چه مدل آدمی باشیم.
  • 9:12 - 9:14
    ولی بعضی وقتها اشتباه می‌کنیم.
  • 9:14 - 9:15
    اشتباه نعمت گونه.
  • 9:16 - 9:19
    و گاهی وقتها نمی‌دانید که بعد
    چه کار خواهید کرد، درست است؟
  • 9:19 - 9:21
    منظور این که من نمی‌دانم.
  • 9:21 - 9:23
    عاشق اینم که ندانم ۵سال دیگر
    مشغول انجام چه کاری هستم.
  • 9:23 - 9:24
    یا از چه خوشم می‌آید.
  • 9:24 - 9:27
    و مسئله‌ای نیست،
    ایرادی ندارد که ندانید.
  • 9:27 - 9:28
    می‌دانید چرا؟
  • 9:28 - 9:30
    چون که رضایت بخش‌ترین روابط،
  • 9:30 - 9:31
    رضایت‌بخش‌ترین مشاغل
  • 9:31 - 9:34
    آنهایی هستند که هنوز توانایی
    غافلگیر کردنتان را دارند.
  • 9:36 - 9:38
    و در مورد آنچه می‌دانید که
    انجامشان می‌دهید.
  • 9:38 - 9:41
    می‌خواهید کتابی بنویسید،
    کسب و کاری را شروع کنید،
  • 9:41 - 9:42
    شغلتان را عوض کنید.
  • 9:42 - 9:43
    عالی است!
  • 9:43 - 9:46
    ولی اگر منتظرهستید تا علاقه
    خودش را نشان دهد و بگیریدش،
  • 9:46 - 9:48
    برای زمان زیادی منتظر خواهید ماند.
  • 9:49 - 9:50
    پس منتظر نمانید.
  • 9:51 - 9:53
    به جایش زمان و توجه خود را صرف
  • 9:53 - 9:56
    حل کردن مسائل مورد علاقه‌تان کنید.
  • 9:57 - 9:59
    دنبال سوالاتی که نیاز به
    حل شدن دارند بگردید.
  • 10:01 - 10:02
    مفید باشید،
  • 10:02 - 10:03
    بخشنده
  • 10:03 - 10:06
    مردم از شما تشکر کرده، در آغوشتان
    می‌گیرند و پولش را می‌دهند.
  • 10:06 - 10:07
    و این همان جایی ست که علاقه وجود دارد.
  • 10:07 - 10:11
    زمانی که انرژی و تلاشتان نیازهای
    شخصی را برطرف می‌کند.
  • 10:11 - 10:13
    آن زمان متوجه می‌شوید:
  • 10:13 - 10:14
    علاقه جریان دارد،
  • 10:14 - 10:17
    و می‌فهمید باید چه چیزی را ببخشید.
  • 10:17 - 10:19
    به نظرتان چرا وقتی از مردم
    می‌پرسیم که به چه علاقه دارند،
  • 10:19 - 10:21
    می‌گویند: «کمک به دیگران؟»
  • 10:22 - 10:24
    پس صبر نکنید.
  • 10:24 - 10:26
    به حرف مادرم گوش کنید.
  • 10:27 - 10:28
    فقط شروع به انجامش کنید.
  • 10:29 - 10:34
    چون برای داشتن زندگی
    پر از مفهوم و ارزش
  • 10:34 - 10:38
    شما به دنبال علاقه نمی‌روید،
    علاقه از شما پیروی می‌کند.
  • 10:40 - 10:41
    ممنون.
  • 10:41 - 10:45
    (تشویق)
Title:
به دنبال علاقه گشتن را تمام کنید| تری ترسپیشیو| TEDxKC
Description:

به چه چیزی علاقه دارید؟ به شما گفته شده این پنج کلمه کلید شغلی موفق و هدف زندگی را در بر دارند. اگر این سوال از پایه اشتباه باشد چه؟ این سخنرانی پیام همه‌گیر «پیدا کردن علاقه» را دگرگون می‌کند.‌
تری ترسپیشیو یک متخصص استراتژی برندسازی است که به رویاپردازان، متخصصان، کارآفرینان و کسب و کارها کمک می‌کند تا با قدرت و دقت در پلتفرم‌های رسانه‌ای ارتباط برقرار کنند. او به حوزه‌های تخصصی وسیعی از جراحان و سلبریتی‌های شبکه‌های اجتماعی گرفته تا استارت‌آپ‌ها و مدیران برند مشاوره می دهد.

این سخنرانی در یک رخداد TEDx با استفاده از طرح کنفرانس TED انجام گرفته اما به طور مستقل توسط یک جامعه محلی سازمان دهی شده است. بیشتر بخوانید در
http://ted.com/tedX

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDxTalks
Duration:
10:48

Persian subtitles

Revisions