1 00:00:00,917 --> 00:00:04,059 روی کاشیهای قرمز در خلوتگاه خانواده من 2 00:00:04,083 --> 00:00:08,226 همراه فیلم تلویزیونی «کولی» میخواندم و میرقصیدم، 3 00:00:08,250 --> 00:00:10,393 با بازی بتی میدلر. 4 00:00:10,417 --> 00:00:12,976 (آواز) «من رویایی داشتم. 5 00:00:13,000 --> 00:00:16,893 رویایی فوقالعاده، پدر.» 6 00:00:16,917 --> 00:00:21,559 من آن را با نیاز شدید و اشتیاق پرحرارت دختری نه ساله میخوانم 7 00:00:21,583 --> 00:00:24,684 که در واقع رویایی داشت. 8 00:00:24,708 --> 00:00:28,476 رویای من این بود که بازیگر شوم. 9 00:00:28,500 --> 00:00:31,851 و این واقعیت دارد که من هیچکسی که شبیه من باشد 10 00:00:31,875 --> 00:00:33,393 در تلویزیون یا فیلم ندیده یودم، 11 00:00:33,417 --> 00:00:38,518 و مطمئنا، خانواده و دوستان و معلمهایم همگی دائما به من هشدار میدادند 12 00:00:38,542 --> 00:00:42,417 که افرادی مثل من در هالیوود موفق نمیشوند. 13 00:00:44,417 --> 00:00:46,601 اما من یک امریکایی بودم. 14 00:00:46,625 --> 00:00:51,059 به من آموزش داده شده بود که هر کسی میتواند به هرچیزی دست پیدا کند، 15 00:00:51,083 --> 00:00:54,518 بدون توجه به رنگ پوستش، 16 00:00:54,542 --> 00:00:57,309 این واقعیت که پدر و مادر من از هندوراس مهاجرت کردند، 17 00:00:57,333 --> 00:00:59,500 این واقعیت که بیپول بودم. 18 00:01:00,583 --> 00:01:03,768 نیاز نداشتتم که رویایم آسان باشد، 19 00:01:03,792 --> 00:01:06,167 فقط باید ممکن باشد. 20 00:01:07,833 --> 00:01:09,333 و وقتی ۱۵ سالم بود، 21 00:01:11,125 --> 00:01:14,226 اولین آزمون هنرپیشگی حرفهای خودم را دادم. 22 00:01:14,250 --> 00:01:17,768 تبلیغی برای اشتراک یک تلویزیون کابلی 23 00:01:17,792 --> 00:01:19,934 یا اوراق قرضه، واقعا یادم نمیآید. 24 00:01:19,958 --> 00:01:21,101 (خنده) 25 00:01:21,125 --> 00:01:24,750 چیزی که یادم میآید این است که کارگردان از من پرسید، 26 00:01:26,000 --> 00:01:31,458 «میشود یک بار دیگر آن را انجام دهید، اما این بار بیشتر لاتین به نظر برسد.» 27 00:01:32,917 --> 00:01:35,226 من پرسیدم: «اوم، خیلی خب. 28 00:01:35,250 --> 00:01:37,934 پس شما از من میخواهید به اسپانیایی انجامش دهم؟» 29 00:01:37,958 --> 00:01:42,583 «نه، انگلیسی انجامش بده، فقط شبیه لاتینها» 30 00:01:44,917 --> 00:01:50,375 «خب، من لاتین هستم، این شبیه لاتینها نیست؟» 31 00:01:51,333 --> 00:01:53,934 سکوت طولانی و ناشیانهای حکمفرما شد، 32 00:01:53,958 --> 00:01:55,476 و سرانجام، 33 00:01:55,500 --> 00:01:59,101 «باشه عزیزم، مهم نیست، ممنون از اینکه آمدی، خدانگهدار!» 34 00:01:59,125 --> 00:02:03,726 بیشتر مسیر خانه طول کشید تا تشخیص دهم منظورش از «بیشتر شبیه لاتینها باش» چیست 35 00:02:03,750 --> 00:02:07,059 او میخواست که به انگلیسی شکسته حرف بزنم. 36 00:02:07,083 --> 00:02:09,101 و من نمیتوانستم تشخیص دهم چرا 37 00:02:09,125 --> 00:02:14,476 اینکه من یک لاتین واقعی، زنده و معتبر بودم 38 00:02:14,500 --> 00:02:16,309 به نظر مهم نمیرسید. 39 00:02:16,333 --> 00:02:18,184 بگذریم، من آن کار را به دست نیاوردم. 40 00:02:18,208 --> 00:02:22,018 من خیلی از شغلهایی را که افرادی مایل بودند من را در آن ببینند نگرفتم: 41 00:02:22,042 --> 00:02:24,476 دوست دختر یکی از گردن کلفتهای محل، 42 00:02:24,500 --> 00:02:27,268 یک دزد پررو، 43 00:02:27,292 --> 00:02:29,601 زن حاملهی شماره دو. 44 00:02:29,625 --> 00:02:31,143 (خنده) 45 00:02:31,167 --> 00:02:35,476 اینها نقشهایی بود که برای شخصی مثل من وجود داشت. 46 00:02:35,500 --> 00:02:39,809 شخصی که آنها نگاه میکردند و زیادی سبزه، زیادی چاق، 47 00:02:39,833 --> 00:02:43,559 زیادی فقیر، زیادی سادهلوح میدیدند. 48 00:02:43,583 --> 00:02:45,559 این نقشها کلیشهای بودند 49 00:02:45,583 --> 00:02:49,226 و نمیتوانستند بیشتر از واقعیت خودم باشند 50 00:02:49,250 --> 00:02:51,851 یا از نقشهایی که رویای بازی کردنشان را داشتم. 51 00:02:51,875 --> 00:02:55,809 من میخواستم نقش افرادی را بازی کنم که پیچیده و چند بعدی بودند، 52 00:02:55,833 --> 00:02:59,768 افرادی که در مرکز زندگی خودشان بودند. 53 00:02:59,792 --> 00:03:04,518 نه برشهای مقوایی که در پس زمینهی شخص دیگری میایستد. 54 00:03:04,542 --> 00:03:07,434 اما وقتی من جرات کردم این را به مدیر برنامههایم بگویم-- 55 00:03:07,458 --> 00:03:11,143 شخصی که به او پول میدهم تا کمکم کند موقعیتی پیدا کنم-- 56 00:03:11,167 --> 00:03:14,184 جوابش این بود، 57 00:03:14,208 --> 00:03:19,625 «کسی باید به آن دختر بگوید انتظارات غیرواقع بینانهای دارد.» 58 00:03:21,625 --> 00:03:23,684 و او اشتباه نمیکرد. 59 00:03:23,708 --> 00:03:26,143 البته، من او را اخراج کردم، اما او اشتباه نمیکرد. 60 00:03:26,167 --> 00:03:28,309 (خنده) 61 00:03:28,333 --> 00:03:32,934 (تشویق) 62 00:03:32,958 --> 00:03:38,143 چون هر بار که سعی کردم نقشی بگیرم که یک کلیشهی ضعیف نوشته شده نبود، 63 00:03:38,167 --> 00:03:39,434 این را میشنیدم، 64 00:03:39,458 --> 00:03:42,559 «ما قصد نداریم این نقش را متنوع به اجرا در بیاوریم» 65 00:03:42,583 --> 00:03:47,101 یا «ما دوستش داریم اما او کاملا مرتبط با یک نژاد خاص است.» 66 00:03:47,125 --> 00:03:52,000 یا «متاسفانه، ما از قبل یک بازیگر لاتین در فیلم داریم.» 67 00:03:53,125 --> 00:03:58,250 من به دریافت پیامهای یکسان دوباره و دوباره و دوباره ادامه دادم. 68 00:03:59,167 --> 00:04:04,750 که هویت من یک مانع بود که باید بر آن غلبه میکردم. 69 00:04:06,167 --> 00:04:08,684 و بنابراین من فکر کردم، 70 00:04:08,708 --> 00:04:10,518 « پیش من بیا، مانع. 71 00:04:10,542 --> 00:04:14,893 من یک امریکایی هستم. اسم من امریکاست. 72 00:04:14,917 --> 00:04:19,142 من تمام عمرم را برای این آموزش دیدم، من تنها از اصول پیروی میکنم، 73 00:04:19,166 --> 00:04:20,892 من سختتر کار خواهم کرد.» 74 00:04:20,916 --> 00:04:23,559 و همین کار را کردم، به سختترین شکل کار کردم 75 00:04:23,583 --> 00:04:27,351 تا بر تمام چیزهایی که مردم میگفتند ایرادهای من است غلبه کنم. 76 00:04:27,375 --> 00:04:30,684 من زیر خورشید نمیایستادم تا پوستم تیرهتر نشود، 77 00:04:30,708 --> 00:04:34,684 فر بودن موهایم را مطیع صاف شدن قرار دادم. 78 00:04:34,708 --> 00:04:36,559 مدام سعی کردم وزنم را کاهش دهم. 79 00:04:36,583 --> 00:04:39,309 لباسهای زیباتر و گرانتر خریدم. 80 00:04:39,333 --> 00:04:41,226 تا وقتی مردم به من نگاه میکنند، 81 00:04:41,250 --> 00:04:46,458 یک لاتین تبار خیلی چاق، تیره پوست و فقیر نبینند. 82 00:04:47,708 --> 00:04:50,393 آنها چیزی را خواهند دید که من قادر به انجام آن هستم. 83 00:04:50,417 --> 00:04:53,042 و شاید آنها شانسی به من بدهند. 84 00:04:55,792 --> 00:04:59,684 و در پیچ و تاب طعنه آمیز سرنوشت، 85 00:04:59,708 --> 00:05:04,458 وقتی من در نهایت نقشی گرفتم که تمام آرزوهایم را برآورده میکرد، 86 00:05:06,000 --> 00:05:10,208 نقشی بود که نیاز داشت دقیقا خودم باشم. 87 00:05:11,167 --> 00:05:14,559 آنا در «زنان واقعی انحنا دارند» 88 00:05:14,583 --> 00:05:18,417 یک لاتین تبار تیره پوست، فقیر و چاق بود. 89 00:05:20,125 --> 00:05:24,518 من هیچوقت کسی را شبیه او ندیده بودم، هیچکس شبیه خودم، 90 00:05:24,542 --> 00:05:28,934 که در مرکز داستان زندگی خودش قرار داشته باشد. 91 00:05:28,958 --> 00:05:30,851 من با این فیلم سرتاسر امریکا 92 00:05:30,875 --> 00:05:33,101 و چندین کشور سفر کردم 93 00:05:33,125 --> 00:05:38,559 جایی که مردم بدون توجه به سن، نژاد و نوع بدنشان 94 00:05:38,583 --> 00:05:41,143 خودشان را در آنا دیدند. 95 00:05:41,167 --> 00:05:44,976 دختر چاق مکزیکی امریکایی که ۱۷ سال داشت 96 00:05:45,000 --> 00:05:49,750 و برای به وقوع پیوستن رویای غیرمحتملش با هنجارهای فرهنگی دست و پنجه نرم میکرد. 97 00:05:50,750 --> 00:05:54,268 علیرغم چیزی که در تمام زندگی به من گفته شده بود، 98 00:05:54,292 --> 00:06:00,559 من شخصا دیدم که مردم واقعا میخواستند داستانهایی درباره مردمی مثل من را ببینند. 99 00:06:00,583 --> 00:06:03,809 و آن توقعات غیر واقع بینانه من 100 00:06:03,833 --> 00:06:07,893 که خودم را به طور معتبر در فرهنگ نشان داده شده ببینم 101 00:06:07,917 --> 00:06:10,125 توقعات مردم دیگر نیز بودند. 102 00:06:11,250 --> 00:06:12,726 «زنان واقعی انحنا دارند» 103 00:06:12,750 --> 00:06:17,559 موفقیتی ضروری، فرهنگی و مالی بود. 104 00:06:17,583 --> 00:06:20,792 فکر کردم «عالی» شد، «ما انجامش دادیم! 105 00:06:21,750 --> 00:06:24,518 ما ثابت کردیم داستانمان ارزش دارد. 106 00:06:24,542 --> 00:06:27,375 اکنون قرار است همه چیز تغییر کند.» 107 00:06:30,042 --> 00:06:32,976 اما دیدم خیلی کم این اتفاق افتاد. 108 00:06:33,000 --> 00:06:35,101 هیچ تحولی وجود نداشت. 109 00:06:35,125 --> 00:06:38,726 هیچکس در صنعت عجلهای برای گفتن داستانهای بیشتر 110 00:06:38,750 --> 00:06:44,625 دربارهی مخاطبی که گرسنه و مشتاق بود تا پول بدهد و آنها را ببیند نداشت. 111 00:06:46,792 --> 00:06:50,750 چهار سال بعد، وقتی قرار شد «بتی زشت» را بازی کنم، 112 00:06:51,750 --> 00:06:54,851 دیدم دوباره همان پدیده اتفاق افتاد، 113 00:06:54,875 --> 00:06:58,976 «بتی زشت» در نخستین اجرا برای ۱۶ میلیون ببینده در امریکا پخش شد 114 00:06:59,000 --> 00:07:03,208 و در اولین سال خودش نامزد ۱۱ جایزهی Emmy شد. 115 00:07:04,792 --> 00:07:09,226 (تشویق) 116 00:07:09,250 --> 00:07:13,601 اما علیرغم موفقیت «بتی زشت»، 117 00:07:13,625 --> 00:07:17,059 اجرای تلویزیونی دیگری نخواهد بود 118 00:07:17,083 --> 00:07:19,434 که با نقش اول یک بازیگر زن لاتین تبار 119 00:07:19,458 --> 00:07:22,083 به مدت هشت سال در تلویزیون امریکا پخش شود. 120 00:07:24,667 --> 00:07:26,601 ۱۲ سال شده است 121 00:07:26,625 --> 00:07:30,226 از زمانی که من اولین و تنها لاتینتباری باشم 122 00:07:30,250 --> 00:07:33,208 که در دستهی نقش اول برندهی جایزهی Emmy شوم. 123 00:07:34,333 --> 00:07:36,684 این یک نقطهی افتخار نیست. 124 00:07:36,708 --> 00:07:39,226 این نقطهی ناامیدی عمیق است. 125 00:07:39,250 --> 00:07:42,018 نه به این دلیل که جوایز ارزش ما را تعیین میکنند، 126 00:07:42,042 --> 00:07:45,851 اما به این دلیل که کسی را که ما میبینیم در دنیا موفق میشود 127 00:07:45,875 --> 00:07:48,601 به ما میآموزد خودمان را چگونه ببینیم، 128 00:07:48,625 --> 00:07:51,226 چگونه در مورد ارزشمان فکر کنیم، 129 00:07:51,250 --> 00:07:53,934 چگونه در مورد آیندهمان رویاپردازی کنیم. 130 00:07:53,958 --> 00:07:55,893 و هر زمان که به آن شک میکنم، 131 00:07:55,917 --> 00:08:01,018 دختر کوچکی که در سوات ولی پاکستان زندگی میکرد به یاد میآورم. 132 00:08:01,042 --> 00:08:03,934 و به نحوی دیویدیهایی به دستش رسید 133 00:08:03,958 --> 00:08:05,934 از یک برنامهی تلویزیونی امریکایی 134 00:08:05,958 --> 00:08:09,708 که او در آن رویای نویسنده شدن خودش را دید. 135 00:08:11,250 --> 00:08:14,768 مالالا در زندگینامه شخصی خودش نوشت، 136 00:08:14,792 --> 00:08:16,643 «من به روزنامهنگاری علاقمند شدم 137 00:08:16,667 --> 00:08:20,018 بعد از دیدن اینکه چگونه کلمات خودم میتوانند تفاوت ایجاد کنند 138 00:08:20,042 --> 00:08:24,018 و همچنین بعد از تماشا کردن فیلم «بتی زشت» 139 00:08:24,042 --> 00:08:27,059 در مورد زندگی در یک مجلهی امریکایی.» 140 00:08:27,083 --> 00:08:34,143 (تشویق) 141 00:08:34,167 --> 00:08:37,893 ۱۷ سال از کارم، 142 00:08:37,917 --> 00:08:43,183 شاهد قدرتی که صداهایمان دارند بودهام 143 00:08:43,207 --> 00:08:46,250 وقتی میتوانند در فرهنگ حضور پیدا کنند. 144 00:08:47,292 --> 00:08:48,934 آن را دیدهام. 145 00:08:48,958 --> 00:08:51,684 آن را زندگی کردهام، همهی ما آن را دیدهایم. 146 00:08:51,708 --> 00:08:54,893 در سرگرمی، در سیاست، 147 00:08:54,917 --> 00:08:58,726 در کسبوکار، در تغییر اجتماعی. 148 00:08:58,750 --> 00:09:03,375 نمیتوانیم آن را انکار کنیم-- حضور داشتن امکان را بوجود میآورد. 149 00:09:04,917 --> 00:09:06,934 اما در ۱۷ سال گذشته، 150 00:09:06,958 --> 00:09:09,726 همان بهانهها را نیز شنیدهام 151 00:09:09,750 --> 00:09:13,643 که چرا بعضی از ما میتوانند به حضور در فرهنگ دسترسی پیدا کنند 152 00:09:13,667 --> 00:09:15,208 و بعضی از ما نمیتوانند. 153 00:09:17,042 --> 00:09:18,768 داستانهای ما مخاطب ندارند، 154 00:09:18,792 --> 00:09:22,184 تجارب ما در مسیر اصلی منعکس نمیشوند، 155 00:09:22,208 --> 00:09:25,958 صداهای ما یک ریسک مالی بسیار بزرگ هستند. 156 00:09:27,625 --> 00:09:30,226 تنها چند سال پیش، وکیلم تماس گرفت 157 00:09:30,250 --> 00:09:33,226 تا توضیح دهد چرا نمیتوانم نقشی در یک فیلم بگیرم. 158 00:09:33,250 --> 00:09:35,226 او گفت، «آنها تو را دوست داشتند 159 00:09:35,250 --> 00:09:38,893 و آنها واقعا، واقعا میخواهند بازیگران متنوعی بگیرند، 160 00:09:38,917 --> 00:09:44,417 اما اگر آنها نقش سفید را اول انتخاب نکنند فیلم از نظر مالی مدیریت نمیشود.» 161 00:09:46,708 --> 00:09:49,393 او این پیام را با قلبی شکسته رساند 162 00:09:49,417 --> 00:09:53,250 و با لحنی که میگفت «من میدانم این شرایط چقدر افتضاح است.» 163 00:09:54,667 --> 00:10:00,601 اما با این وجود، مثل صدها بار قبل، 164 00:10:00,625 --> 00:10:02,875 من سرازیر شدن اشک را روی گونههایم احساس کردم. 165 00:10:03,875 --> 00:10:07,934 و درد سوزناک رد شدن در من بالا آمد 166 00:10:07,958 --> 00:10:10,268 و سپس صدای شرمندگی من را سرزنش میکرد، 167 00:10:10,292 --> 00:10:13,833 «تو یک زن بالغ هستی، به خاطر یک کار گریه نکن.» 168 00:10:15,208 --> 00:10:19,268 برای سالها من درگیر این پروسهی پذیرش شکستهایم به عنوان شکست خودم بودم 169 00:10:19,292 --> 00:10:23,333 و سپس احساس شرمندگی عمیق که نتوانستم بر موانع غلبه کنم. 170 00:10:24,750 --> 00:10:26,458 اما این بار، صدایی جدید شنیدم. 171 00:10:27,750 --> 00:10:30,792 صدایی که گفت، «من خستهام. 172 00:10:31,917 --> 00:10:33,559 دیگر به اندازه کافی کشیدهام.» 173 00:10:33,583 --> 00:10:35,184 صدایی که فهمید 174 00:10:35,208 --> 00:10:39,500 اشکها و درد من برای از دست دادن یک کار نبود. 175 00:10:40,417 --> 00:10:44,101 آنها در واقع در مورد چیزی بود که در مورد من گفته میشد. 176 00:10:44,125 --> 00:10:48,018 چیزی که در مورد کل زندگی من گفته شده بود 177 00:10:48,042 --> 00:10:51,018 توسط مسئولان و تولید کنندگان 178 00:10:51,042 --> 00:10:54,059 و کارگردانان، و نویسندهها، و نمایندهها و مدیران 179 00:10:54,083 --> 00:10:57,018 و معلمان و دوستان و خانواده. 180 00:10:57,042 --> 00:10:59,667 که من انسان کم ارزشی بودم. 181 00:11:00,750 --> 00:11:04,351 من فکر میکردم کرم ضدآفتاب و اتوی صاف کنندهی مو 182 00:11:04,375 --> 00:11:08,458 باعث تغییر در این سیستم ارزشی تثبیت شده میشود. 183 00:11:10,500 --> 00:11:13,434 اما چیزی که در آن لحظه تشخیص دادم 184 00:11:13,458 --> 00:11:19,226 این بود که من در واقع هیچوقت از سیستم نمیخواستم که تغییر کند. 185 00:11:19,250 --> 00:11:24,833 از او میخواستم که به من اجازهی ورود بدهد و آنها با هم یکسان نیستند. 186 00:11:26,375 --> 00:11:29,393 من نمیتوانستم چیزی که سیستم در مورد من اعتقاد داشت را تغییر دهم 187 00:11:29,417 --> 00:11:32,417 درحالیکه به چیزی که سیستم در مورد من اعتقاد داشت باور داشتم. 188 00:11:33,458 --> 00:11:34,934 و من اینکار را کردم. 189 00:11:34,958 --> 00:11:36,851 من، مثل همه ی اطرافیانم، 190 00:11:36,875 --> 00:11:42,625 باور داشتم که برای من امکان ندارد آنگونه که هستم در رویایم باشم. 191 00:11:43,625 --> 00:11:47,250 و سعی کردم خودم را مخفی کنم. 192 00:11:50,250 --> 00:11:54,684 چیزی این کار برای من آشکار کرد این بود که این ممکن است 193 00:11:54,708 --> 00:11:59,726 که شخصی باشم که واقعا میخواهد تغییر را ببیند 194 00:11:59,750 --> 00:12:05,667 درحالی که شخصی بودم که اقداماتش شرایط را همانطور که بود نگه میداشت. 195 00:12:08,500 --> 00:12:12,059 و این باعث شد باور کنم که تغییر قرار نیست 196 00:12:12,083 --> 00:12:15,018 با تشخیص دادن آدم خوب از بد اتفاق بیفتد. 197 00:12:15,042 --> 00:12:17,851 آن مکالمه همه ما را از دردسر آسوده میکند. 198 00:12:17,875 --> 00:12:20,375 چون بیشتر ما هیچکدام از آنها نیستیم. 199 00:12:21,500 --> 00:12:23,101 تغییر خواهد آمد. 200 00:12:23,125 --> 00:12:25,059 وقتی هر کدام از ما شجاعت را داشته باشد 201 00:12:25,083 --> 00:12:29,309 تا ارزشها و اعتقادات بنیادیمان را مورد سوال قرار دهد. 202 00:12:29,333 --> 00:12:34,542 و هر کاری لازم است انجام دهد تا اقداماتمان به بهترین خواستههایمان منتهی شوند. 203 00:12:36,542 --> 00:12:39,601 من فقط یکی از میلیونها نفری هستم 204 00:12:39,625 --> 00:12:43,476 که به من گفته شده برای رسیدن به آرزوهایم، 205 00:12:43,500 --> 00:12:45,684 برای به اشتراک گذاشتن استعدادم با دنیا 206 00:12:45,708 --> 00:12:48,833 باید در مقابل این واقعیت که چه کسی هستم مقاومت کنم. 207 00:12:50,042 --> 00:12:53,851 من به عنوان یک نفر، آمادهام تا دست از مقاومت کردن بردارم 208 00:12:53,875 --> 00:12:58,625 و شروع کنم به وجود داشتن به عنوان خودِ کامل و اصلیام 209 00:13:00,417 --> 00:13:03,059 اگر میتوانستم برگردم و چیزی بگویم 210 00:13:03,083 --> 00:13:07,559 به آن دختر نه ساله که در خلوتگاه میرقصید، و رویاپردازی میکرد، 211 00:13:07,583 --> 00:13:09,101 میگویم، 212 00:13:09,125 --> 00:13:11,250 هویت من مانع من نیست، 213 00:13:12,292 --> 00:13:14,250 هویت من ابرقدرت من است. 214 00:13:15,250 --> 00:13:17,601 زیرا واقعیت این است، 215 00:13:17,625 --> 00:13:19,708 من آن شکلی هستم که دنیا هست. 216 00:13:20,667 --> 00:13:23,643 شما آن شکلی هستید که دنیا هست. 217 00:13:23,667 --> 00:13:28,768 روی هم، ما شکلی هستیم که دنیا هست. 218 00:13:28,792 --> 00:13:31,893 و برای اینکه سیستمهای ما آن را منعکس کنند، 219 00:13:31,917 --> 00:13:34,875 آنها مجبور نیستند واقعیتی جدید ایجاد کنند. 220 00:13:35,833 --> 00:13:39,375 آنها فقط باید از مخالفت با سیستمی که از قبل در آن زندگی میکنیم دست بردارند 221 00:13:40,667 --> 00:13:41,934 متشکرم. 222 00:13:41,958 --> 00:13:46,458 (تشویق)